loading...

همسفران عشق

Content extracted from http://elahelegion.mihanblog.com/rss.aspx?1738919417

بازدید : 572
چهارشنبه 6 خرداد 1399 زمان : 3:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همسفران عشق

به نام قدرت مطلق الله

جلسه لژیون مجازیهمسفران عشق روز سه شنبه مورخ 1399/02/29 با دستور جلسه " در پیشبرد استحکام پایه‌های مالی و علمی‌کنگره 60 چه کرده ام ؟" راس ساعت مقرر آغاز به کار نمود.

ابتدا خانم الهه عزیز این چنین آغاز نمودند :

سلام دوستان الهه هستم همسفر. انشاالله حال همگی شما عزیزان خوب باشد و روزه‌هایتان مبارک باشد. به قول استاد امین روزه‌هایتان مفید باشد و مفید واقع بشود.

مشارکت اعضا در مورد دستور جلسه:

همسفر آرزو:چند روزی است که در مورد این دستور جلسه فکر می‌کنم و به این نتیجه رسیدم اگر امروز در زندگی آرامش دارم، حتما مدیون عزیزانی هستم که در کنگره بوده اند و این بذر را کاشته و آبیاری کرده اند و همیشه درکنگره پول معادل انرژی هست و در جهان ما چرخه زندگی براساس پول است. درست است که محبت هم هست ولی چرخه زندگی بدون پول نمی‌شود و من هم آرزو دارم بتوانم روزی عضو لژیون مالی بشوم تا من هم بتوانم به دیگران کمک کنم و آرامش را به آنها هدیه دهم، ولی تا این اتفاق پیش بیاید، به قول کمک راهنمای عزیزم من می‌توانم با یک مقاله، با یک دلنوشته حال عزیزان را خوب کنم و بتوانم همانطور که خودم به آرامش رسیدم به دیگران هم کمک کنم.

همسفر فتانه:من موقع این دستور جلسه مدام از خودم سوال می‌کنم من در پیشبرد استحکام مالی و علمی‌کنگره 60 چه کرده ام و حقیقتا به این نتیجه می‌رسم که هیچ کمکی در قبال چیزهایی که کنگره به من بخشید انجام ندادم. کنگره به من فتانه سلامت جسم و روحم را بخشید. کنگره به من آرامش را هدیه داد و هر چه روزگار خودم را قبل از کنگره و الان مقایسه می‌کنم، به این نتیجه می‌رسم که کنگره به من همه چیز داد و من هم باید در استحکام پایه‌های مالی و علمی کنگره کوشا باشم. از نظر علمی‌با درست گرفتن آموزش‌ها و گوش دادم به سی دی‌ها و کاربردی کردن آنها می‌توانم کمک کنم. هر ارگان و سازمانی برای استحکام نیازمند پایه‌های علمی‌و مالی است و کنگره هم از این امر مستثنی نیست. با این تفاوت که کنگره به هیچ سازمانی وابسته نیست و خود اعضا در پیشبرد اهداف تلاش می‌کنند. باید بتوانم ببخشم که بخشیده بشوم و یکی از این کمک‌ها خدمت در کنگره است. حال از یک صندلی جمع کردن شروع شده و یا حمایت از قانون یازده و همینطور ادامه دارد .

همسفر خدیجه: در سی دی کمک من به کنگره جناب مهندس یک مثلثی را مطرح می‌کنند که یک ضلع آن کمک من به کنگره و ضلع دیگر کمک کنگره به من و قاعده آن هم موضوع مربوطه است. همیشه این مسئولیت‌ها دو طرفه است. یک چیز دریافت می‌کنیم و یک چیز پرداخت می‌کنیم. در خیلی از مراکز ترک اعتیاد درست است مواد مخدر را می‌گیرند، ولی در عوض الفاظ ناشایست را فرا می‌گیرند و فقط اعتیاد را ترک می‌کنند، ولی جهان بینی آن‌ها درست نشده است و احساس پوچی می‌کنند، ولی داخل کنگره نیروی عقلی که زایل شده بود برگردانده می‌شود و احترام و عشق جایگزین نفرت و تنفر می‌شود و کنگره ما را با صراط مستقیم آشنا می‌کند و در قبال آموزش‌هایی که در کنگره 60 فرا گرفتیم باید پرداخت کنیم تا دیگران هم بتوانند ار این بستر استفاده کنند، پس با این اوصاف من باید از لحاظ مالی به کنگره خدمت بکنم .

همسفراکرم: در رابطه با دستور جلسه این که کنگره به من آرامش و زندگی داد و از زمانی که من وارد کنگره شدم دید من نسبت به مشکلات تغییر کرد و تمام این‌ها را مرهون کنگره و آموز ش‌های خانم الهه هستم، امیدوارم که بتوانم برای پایه‌های مالی کنگره خدمت کنم و بتوانم این آموزش‌های ناب کنگره را کاربردی کنم.

همسفرسمیه: در رابطه با این دستور جلسه باید بگویم، من نوعی تا به حال کاری برای کنگره انجام ندادم در حالی که کنگره خیلی چیزها به من داد. کنگره به من آموخت که چطور با بچه ام صحبت کنم و نیروی بازدارنده را از خودم دور کنم و نظم و ترتیبی که الان در زندگیم جاری هست تمام این‌ها را مدیون علم کنگره هستم پس می‌بینم، قبلا در زندگیم همیشه مشاجره و اشک و زاری بود و تمام این‌ها به خاطر حال خرابی‌ها بود ولی الان اگر اشکی هست به خاطر شوق هست و تمام این‌ها رو مدیون کنگره هستیم. حالا من نوعی، یک مقدار جبران خسارتی که می توانم بکنم با وارد شدن در لژیون تازه واردین است. بتوانم یک فردی که حالش خراب است را جذب کنگره کنم و من تا به حال هر پولی برای کنگره دادم حتی مبلغ کم چندین برابرش برگشته. پس در واقع باز هم دارم به خودم خدمت می‌کنم و در واقع به خودمان کمک می کنیم و من خدا را شکر می‌کنم که وارد بهشت شدیم، چون در بهشت حالمان خوب است. امیدوارم خداوند توفیقی به من بدهد که وارد لژیون سردار بشوم .

همسفر منصوره:در رابطه با دستور جلسه حقیقتا که من نتوانستم در استحکام پایه‌های مالی کنگره کاری انجام بدهم، خیلی دوست دارم عضو لژیون سردار بشوم.‌‌ان‌شالله خداوند به من توفیق بدهد و عضو لژیون سردار بشوم. در مورد پایه‌های علمی‌کنگره همیشه این حرف خانم الهه در ذهنم هست که شبیه آبگرمکن نباشم که فقط آموزش‌ها را بگیرم. من این را در جزوه جهان بینی بسیار خوب متوجه شدم و فهمیدم که هر چه را آموزش می‌بینم باید کاربردی کنم . من همانند برنامه تیپر کردن جناب مهندس برای ضد ارزش‌هایم این کار را انجام می‌دهم. مثلا سر بچه‌هایم بسیار داد می‌زدم آمدم و دنبال دلیل گشتم و کم کم این را کم کردم خیلی خوشحالم که می‌توانم آموزش‌ها را کاربردی کنم.

همسفر فاطمه 2:حقیقتا به این موضوع خیلی فکر کردم و متوجه شدم در این یک سالی که به کنگره می‌آیم فقط کنگره است که به من کمک کرده. قبل از ورودم به کنگره پس انداز کردن را بلد نبودیم و همیشه دو هفته مانده به پایان ماه پولی نداشتیم و اما در مورد پایه‌های علمی‌اینکه من قبل از ورودم به کنگره کلاس خیاطی و شیرینی پزی و حتی کلاس زبان انگلیسی هم رفته بودم ولی همه را رها کرده بودم، وقتی به کنگره آمدیم ابتدا با مسافرم یک حساب پس انداز باز کردیم تا چیزهایی که دوست داریم بخریم. من هیچ چیز در مورد جسم نمیدانستم و حتی حوصله خواندن یک مقاله هم نداشتم، ولی الان دوباره استارت خواندن زبان انگلیسی را زدم تا بتوانم در سایت انگلیسی خدمت کنم و صحبت‌های روز چهارشنبه آقای مهندس را گوش میدادم که با اینکه ایشان بنیان کنگره 60 هستند فرمودند: من دینم را به کنگره ادا نکرده ام و هر کس باید خودش فکر کند که برای پیشبرد اهداف کنگره چه کرده است. انشاالله بتوانم عضو لژیون سردار بشوم و همینطور در سایت انگلیسی خدمت کنم تا کنگره به همه جهانیان شناسانده بشود و انشاالله بتوانم با کمک راهنمایی کمی‌از دینم را به کنگره ادا کنم.

همسفر مریم: جناب مهندس می‌فرمایند: هر کدام از ما باید خود را مسئول بدانیم و فکر کنیم در استحکام پایه‌های علمی‌و مالی کنگره چه کرده ایم، همان طور که زمانی که به شعبه می‌آییم و همه چیز آماده است از صندلی و میکروفن و سیستم صوتی گرفته و غیره همه باید خریداری بشوند . دیگران کاشتند و ما خوردیم و ما بکاریم تا دیگران بخورند. در حالی که الان اینطور شده که دیگران کاشتند تا ما بخوریم و باز هم دیگران بکارند تا ما بخوریم . این بسیار غلط است و آرامشی که من همسفر در کنگره گرفتم جایی دیگر نگرفتم و بعد از هر بار درمان درد دیگری به مسافرم اضافه شد، ولی در کنگره اینطور نبود. ناخواسته به قانون یازده کمک می‌کردم تا اینکه دوستی به من گفت: با نیت کمک کن و من این کار را کردم و کمکم تا هفته بعد دو چندان می‌شد و خیلی خوشحال بودم که از نظر مالی مشکلی پیدا نمی‌کردم و در مورد جشن گلریزان هم همین اتفاق تکرار شد .

همسفر فاطمه (1):در مورد دستور جلسه آقای مهندس خیلی زیبا صحبت کردند و یک جورهایی من فاطمه را با وجدانم تنها گذاشتند که فکر کنیم هر کداممان برای این دستور جلسه چکار کرده ایم . در کنگره به ما یک متاع گرانبهایی داده می‌شود که اگر میلیاردها پول هم به کنگره هدیه کنیم نمی توانیم آن را جبران کنیم. حال اگر بگوییم که ما در کنگره خدمت می‌کنیم این خدمت کردن هم برای آموزش خودمان است و با سال‌ها درس خواندن نمی‌تواند این آموزش‌ها را بدست بیاورد . از لحاظ مالی هم کنگره اینقدر با برکت است که چندین برابر آن را به من برمی‌گرداند. حال ممکن است من فاطمه اینقدر در خودم گره و ضد ارزش داشته باشم که نتوانم این برکت را ببینم و اینکه امروز فکر می‌کردم در مورد این دستور جلسه که ما قبلا برای رفتن به یک مهمانی ساده اینقدر مشکل داشتیم و جر و بحث داشتیم که به جای اینکه حالمان خوش شود خراب تر می‌شود و یک مسئله دیگر که ذهن من را مشغول کرده بود، اینکه خانواده مسافرم قبل از ورود ما به کنگره با مسافرم مشورت نمی‌کردند و حتی خیلی از مسائل مهم را ما نمی‌دانستیم و آن به دلیل ضد ارزش‌هایی بود که داشتیم و الان این مسئله تغییر کرده .

همسفر ندا:در مورد این دستور جلسه یک هفته‌‌‌ای است که فکر می‌کنم و همیشه صحبت خانم الهه در گوشم طنین انداز می‌شود که آن مقدار کمک مهم نیست اینکه من توانسته ام از داشته‌هایم بگذرم مهم است و مثال پیرزنی که با یک کلاف نخ آمده بود تا حضرت یوسف را از بازار برده فروشان بخرد و این کلاف نخ کل دارایی او بود . من زمانی عاشق واقعی کنگره هستم که از جان و مال و وقت خودم بگدزم همانطور که کنگره و آقای مهندس از خیلی چیزها گذشتند تا من ندا به اینجا برسم. یاد ماه رمضان سال‌های پیش که می‌افتم که چقدر سخت روزه می‌گرفتم و آن هم به خاطر حال خرابم بود و الان اینقدر با آرامش هستم واقعا بهای این کار چقدر است و چقدر سخت است که بعضی اوقات نیروهای ضد ارزشی حتی اجازه نمی‌دهد من یک کامنت بگذارم و یا یک مطلب را با تمام احساسم ارسال کنم . پس یک کمک خدمت در سایت است. صحبت‌های خانم شمیم را گوش می‌دادم کسی که به کنگره کمک می‌کند حتما دانایی آن را بدست آورده و من هم تصویر سازی می‌کنم که بتوانم ببخشم و امیدوارم بتوانم با دانایی که کنگره به من هدیه داد محبت‌ها را ببینم تا آن را به دانایی موثر تبدیل کنم و به آرزوی خودم که عضویت در لژیون سردار است برسم .

همسفر زهرا:در مورد دستور جلسه باید بگویم که هیچکاری من برای کنگره نکرده ام. در صورتی که اگر الان را با قبل مقایسه کنم کنگره به من آرامش بخشیده و کمک راهنماها بدون دریافت هیچ مزدی از جان خودشان برای کمک به ما می‌بخشند و من باید یاد بگیرم که خدمت کنم و فقط این نباشد که بیایم و بروم و این زحمت‌ها را نبینم . یادم می‌آید چند سال پیش مشاوره می‌رفتم و بابت آن ساعتی70 هزار تومان و بعد راه کنگره برایم باز شد و چقدر آموزش‌های ناب و رایگان دریافت کردم و متوجه شدم که اگر حالم بد است، مالی به کنگره کمک کنم و زمانی هم که حالم خوب بود در کنگره خدمت کنم و انشاالله بتوانم با قبول شدن در آزمون کمک راهنمایی ذره‌‌‌ای از این دریای بیکران محبت را جبران کنم .

همسفر فاطمه 3: جناب مهندس فرمودند: خیلی ها قدرت اینکه روزه را کامل بگیرند ندارند، ولی همین روزه درصدی باعث می‌شود که اعتماد به نفس داشته باشند و انگیزه بگیرند. اصولا وقتی کاری انجام بدهیم و از آن کار بهره ببریم خرج و توشه راهمان می‌شود. در برخی آیات قرآن خداوند مستقیم صحبت می‌کنند و در برخی آیات دیگر از طرف کرام الکاتبین زمانی یک فرو وارد شرک می‌شود که در فرمان‌های خداوند تردید ایجاد نماید و اعتقاد و باور کند که غیر از خداوند کسی دیگر هم در کائنات فرمانروایی می‌کند. کفر معمولا برای کسی اتفاق می‌افتد که منفعت خود را اولویت قرار دهد و خوبی‌ها را بپوشاند و نبیند و کسانی که کفر می‌کنند به همان میزان قدرت آشکار کردن بدی‌ها را دارند و ریشه نفاق از لغت نفق است به معنی سوخته شدن و به مصرف رسیدن اگر انسان وارد روشنایی بشود و بعد از مدتی دوباره به سمت تاریکی‌ها برود و شروع به پنهان کردن بکند در او نفاق رخ می‌دهد و تجربه تاریکی در این حالت به مراتب سخت تر از گذشته است .

کمک راهنمای محترم خانم الهه: من همیشه در مقابل این دستور جلسه سرم پایین است و در صورتی که خود جناب مهندس که بنیان کنگره هستند می‌فرمایند که من به کنگره بدهکارم، دیگر تکلیف من الهه مشخص است. چرا اینطور است؟ چون حساب کنگره دو دو تا چهار تا نیست چون حساب کنگره طبق این آیه از کلام الله که در لژیون سردار بود و من باز هم برای شما فرستاده بودم سوره بقره که در آن خداوند مثال می‌زند: در مورد کسانی که انفاق می‌کنند و نمی‌گوید انفاق مال یا انقال علم می‌فرماید: انفاق می‌کنند بدون اینکه ریا کار باشند و بدون اینکه برای نمایش باشد و بدون منت باشد، مثل کسی است که دانه‌‌‌ای می‌کارد و از هر دانه هفت خوشه به وجود می‌آید و هر خوشه صد‌ها گندم دارد . الان در دشت و صحرا زمان خوشه‌های گندم و جو است که به بار نزدیک می‌شوند و هر خوشه تعداد زیادی دانه دارد. مثلا از هر خوشه هفتصد دانه برداشت می‌شود پس حسابش دو دوتا چهار تا نیست. زمانی که در راه خداوند می‌بخشید ولی آیا ما برای این در راه خداوند می‌بخشیم که این دو دو تا چهار تا شود نه اصلا اینطور نیست. تنها قیاس در کنگره این است که بیایم و خودم را قبل و بعد از کنگره مقایسه کنم و متوجه می‌شوم که این الهه حالش قبل از کنگره خراب بود، دلش می‌خواست دست به خودکشی بزند . دوست انچنانی نداشت که اینقدر برایش مایه بگذارند و الان می‌بینم که هر خدمتی که کرده ام مثلا فرض کنید اوایل که آمدم با عشقی که در دلم شعله ور شد شروع کردم به خدمت در سایت انگلیسی و این باعث شد که من یک ترجمه گر حرفه‌‌‌ای بشوم و بازگشتش به خود من بوده در حالی که من حرفه‌‌‌ای بودم ولی بچه‌هایی که در سایت انگلیسی مشغول به کار هستند خوب می‌دانند که ترجمه فارسی به انگلیسی چقدر دشوار تر و زمان برتر است . من یک زمانی دانشجوی دکترا بودم و واقعا از لحاظ مالی مشکل داشتم و یادگرفته بودم از جناب مهندس که روی پای خودم بایستم و استقامت کنم و برای همین از کسی کمک نمی‌گرفتم و پول یک جفت کفش را نداشتم الان را نبینید وضعم خوب شده، اما اگر خیلی چیزها را پول نداشتم بخرم مثلا اگر 100 هزار تومان داشتم آن را برای کنگره با جان و دل می‌گذاشتم چون کنگره چیزهایی به من داده بود که با میلیاردها پول قابل مقایسه نبود و در ازای این کار روز به روز حس های خوبی دریافت می‌کردم . من تا به حال در کنگره خدمتی نکرده ام که با آن خدمت خودم سود نبینم و همه برای من الهه بود و سودش هزاران هزار بار برگشت. در واقع بهشت و جهنم همین جاست و از هر دست بدهی از همان دست پس می‌گیری و یادمان باشد اگر یک دانه کاشتیم هفتصد دانه برداشت می‌کنیم ولی من هرگز به این فکر نکردم که بکارم تا عوضش به من برگردد، حتی هیچوقت چنین نیتی هم نکردم . وقتی در مورد بخشش و انفاق صحبت می‌کنیم، من چند روز پیش به صورت مجازی در کرمان استاد جلسه کمک راهنمایی بودم البته این هفته هم استاد جلسه لژیون سردار در شعبه عمان سامانی بودم و جفتش بسیار خوب بود و گفتم که ما بخشش را به دوصورت داریم؛ هم در صور ظاهری و هم در صور باطنی . در ظاهر من به دو طریق می‌توانم ببخشم یکی جسمی‌و دیگری مالی مثلا در ماه مبارک رمضان بخشش داریم یک وعده از غذا را می‌بخشیم و در عوض به ما سلامتی داده می‌شود . من الهه به واسطه همین روزه گرفتن و بخشیدن ناهار ظهر در ماه مبارک و به واسطه کنگره 60 خیلی از مشکلات جسمی‌ام حل شد، پس بخشیدم و چیزی گیرم آمد که بسیار بزرگتر از آن چیزی بود که بخشیده بودم و آن هم نعمت سلامتی بود. من قبلا مشکلات زیادی داشتم، مرتب دستم در گچ بود و حتی نمی‌توانستم یک خودکار بلند کنم ولی حالا ساعت‌ها تایپ می‌کنم و یکی دیگر بخشش در مال که در حقیقت کنگره مسبب آن شد من با ذره ذره پس انداز کردن و کمک نیروی الهی توانستم به کنگره کمک کنم. یک حرف زیبایی ایجنت نمایندگی حر در صحبت‌هایشان هنوان کردند و آن هم این بود که کنگره خانه دوم ماست و کسی وقتی برای خانه خریدی می‌کند، منتی نمی‌گذارد مثل زمانی که پدر خانه خرید می‌کند و هیچ منتی نمی‌گذارد و من به این فکر می‌کردم که کنگره خانه دوم من الهه نیست بلکه خانه اول من است چون اگر کنگره نبود تکلیف من الهه معلوم بود و معلوم نبود کجا بودم و چکار می‌کردم شاید صد‌ها بار سکته کرده بودم یا دست به خودکشی می‌زدم یا اینقدر حالم خراب بود که تصادف کرده بودم، پس خانه اول من است چون من را از همه این مسائل نجات داد حالا من برای چنین خانه‌‌‌ای باید جانم را هم بدهم برای همین می‌گویند کمک راهنماها از جان خود می‌بخشند . من خیلی وقت‌ها موقع آمدن به کنگره ناهار نخورده بودم یا استراحت نکرده بودم و از جان خودم از وقت خودم و از انرژی خودم می‌بخشم و هر انرژی که وارد این چرخه می‌کنیم مثل پول و خدمت. این نیرو و انرژی هزار باره به من برمی‌گردد . یک بخشش هم داریم در صور پنهان و آن این است که ساختارهای منفی که در من وجود داشته کم کم تبدیل کنم به ساختارهای مثبت مثل حرفی که منصوره زد من آدم عصبانی هستم و کم کم این ساختار را می‌بخشم و در ازای آن آرامش می‌گیرم و یا حرفی که خانم سمیه زد من همیشه از دست بچه‌هاعصبانی می‌شدم و کم کم این ساختار را می بخشم و ساختار مثبت در خودم ایجاد می‌کنم و این بخشش در صور پنهان است . انشاالله که همه بتوانیم از این ساختارها کمال استفاده را ببریم و بتوانیم به وسیله خدمت در کنگره جانی و مالی ببخشیم .

همسفر ناهید:در مورد حس و حالم باید بگویم به خواست خداوند عضو لژیون سردار شدم و زمانی که خانم الهه در لژیون فرمودند باید از مال خود ببخشید در واقع خواستم خودم را محک بزنم که تا چه اندازه توانسته ام آموزش‌ها را کاربردی کنم . با مسافرم مشورت کردم و هر دو عضو شدیم و از آن زمان از نظر مالی چندین برابر این پول در زندگی ما برگردانده شد و از نظر معنوی هم کلی آموزش گرفتیم . من با این کار پس انداز کردن را یاد گرفتم و سلامتی خیلی زیاد به خانه ما آمده و از زمانی که من و مسافرم به کنگره آمده ایم حتی برای یک سرما خوردگی ساده هم به دکتر نرفتیم و هر بار من با خوردن D.SAP کلی انرژی می‌گیرم . کنگره برکات زیادی به زندگی ما آورده و از خداوند خواسته ام که حتی اگر خودم هم نتوانستم حتما مسافرم عضو دنور‌ها بشود .

لژیون مجازیبا دعا گرم اعضا به پاین رسید .

سی دی جلسه بعد لژیون مجازی: دامنه ارتعاش

نوع مطلب :
برچسب‌ها :
لینک‌های مرتبط :

بازدید : 641
يکشنبه 27 ارديبهشت 1399 زمان : 12:25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همسفران عشق

به نام قدرت مطلق الله

کارگاه مجازی لژیون همسفران عشقبه استادی کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه و دبیری همسفر خانم خدیجه در تاریخ ۹۹/۲/۲۰ با دستور جلسه سی دی فلز وجودی و انرژی راس ساعت آغاز به کار نمود.

با قوت گرفتن از قدرت مطلق الله جلسه را آغاز می‌کنیم. سلام دوستان الهه هستم همسفر.‌‌ان‌شاء الله حال همگی دوستان خوب باشد و در کمال صحت و سلامتی باشید طاعات و روزه‌های شما مبارک باشد و من منتظر شنیدن مشارکت‌های شما هستم.

مشارکت همسفر خدیجه:

سلام دوستان خدیجه هستم همسفر. طاعات و عبادات شما قبول درگاه حق باشد. آقای امین در سی دی فلز وجودی فرمودند دو نوع فضا داریم فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. بعضی فضاها را حتی اگر علم آن را هم داشته باشیم امکان تغییر در آن‌ها نیست ولی بعضی فضاها مثل این که ما علم درمان یک بیماری را داشته باشیم می‌توانیم فضای آلوده به بیماری را تغییر بدهیم. آیه ایی در قرآن هست که هیچ موجودی از خود نوری ندارد مگر این که خداوند به او نور داده است. گاهی اوقات ما به دلیل تعصب یا دوست داشتن شخصی قصد تغییر دادن او را داریم در این شرایط ما از انرژی و نور خودمان استفاده می‌کنیم اما امکان این که خود من هم به طرف تاریکی بروم خیلی زیاد است و توانی هم برای من نمی‌ماند زمانی که من تلاش خودم را کردم دیگر نباید اصرار بورزم مثل پیامبر که برای هدایت کردن افراد زحمت کشیدند و در آخر نتیجه که نگرفتند هیچ و هجرت کردند تا زمان هدایت برسد وقتی زمان آن رسید و قفل‌ها باز شد بعد توانستند آن فضا را تغییر بدهند. مثل کسی که به رهایی رسیدهو فکر می‌کند برادرش را هم باید به رهایی برساند و این اصرار هیچ نتیجه ایی ندارد به غیر از این که خودِ شخص هم به تاریکی برگردد و به این دلیل است زمان مقرر هنوز نرسیده است.تفاوت انسان‌ها در فلز وجودی آن‌ها است و فلز همان دانایی است که تا دانایی تغییر نکند فلز انسان هم تغییر نمی‌کند. اگر فلز دو نفر با هم یکسان باشد امکان تبادل انرژی وجود دارد، اگر فلز دو نفر با هم فرق داشته باشد انتقال انرژی صورت می‌گیرد مثل آهن و نیکل که برای زنگ نزدن کشتی کنار یکدیگر قرار می‌گیرند و آن فلزی که بهتر باشد زنگ می‌زند پس دو نفر که یکی خوب است و دیگری بد همنشین که بشوند آدم خوبِ ضرر می‌کند. اگر انسان بخواهد رسانایی بالایی داشته باشد باید فلز درون را تغییر بدهد یا این که ناخالصی را از فلز جدا کند. در درمان اعتیاد زمانی که سطح انرژی تغییر می‌کند آدم‌های قبلی از زندگی ما خارج می‌شوند و آدم‌های جدیدی وارد زندگی ما می‌شوند. در مورد حقه نفس که روش تدریجی است آقای امین صحبت کردند که با پانزده دقیقه دیگر بخواب کار من را مدام عقب می‌اندازد و سطح انرژی من پائین می‌آید توان برای حرکت پائین می‌آید احساس من تغییر می‌کند و چون حس اولین قوه شروع عقل است حس من که عوض می‌شود عقل هم فرمان‌هایی می‌دهد که با آن حس سازگار باشد و من می‌توانم از این حقه نفس برای انجام کارهایی که عقب افتاده استفاده کنم.

مشارکت همسفر منصوره:

سلام دوستان منصوره هستم همسفر. امیدوارم حال خانم الهه و همه دوستان عزیزم خوب باشد. چیزی که من از سی دی فلز وجودی دپ برداشت کردم این است که فضاها به دو دسته تقسیم می‌شوند فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. فضای قابل تغییر فضایی است که امکان تغییر در آن وجود دارد ولی غیر قابل تغییر تغییر نمی‌کند مثل من که می‌خواهم آموزش ببینم و خودم را از ضد ارزش‌ها دور بکنم و اگر اجازه برای من صادر شده باشد که من تغییر بکنم در یک مسیر علم و آگاهی قرار می‌گیرم و آن هم یک شبه اتفاق نمی‌افتد. آقای مثالی را می‌زنند می‌فرمایند مثل درختی می‌ماند که کاشتن درخت به عهده منِ انسان هست ولی رشد و بزرگ شدن آن یک سیری است که باید انجام بشود و در مورد من که در مسیر قرار می‌گیرم و آموزش‌ها را می‌گیرم نباید از خودم انتظار داشته باشم که یک شبه تغییر کنم به بازه زمانی نیاز دارد و باید آموزش‌ها را بگیرم تا بتوانم آن ناخالصی‌هایی که در وجود من هست را کم کم خارج کنم و ذرات خالص را جذب بکنم و حالا که در این سطح آگاهی هستم با یک سری آدم‌ها در ارتباط هستم که با این افراد فلز وجودی من یکی است و زمانی که سطح آگاهی من بالاتر برود افرادی که اطراف من هستند تغییر می‌کنند مثل الان که وارد کنگره شدم دوستانی را پیدا کردم که ذرات وجودی ما مثل هم هست و کسانی بودند که یک مرتبه وارد زندگی من شدند و من متوجه چگونگی ارتباط خودم با این افراد نشدم و به یکباره ارتباط من با این افراد قطع شد .

مشارکت همسفر مریم:

سلام دوستان مریم هستم همسفر. عرض خدا قوت به خانم الهه عزیزم دارم. هفته راهنما را در راس به آقای مهندس و خانواده محترمشان و خانم الهه عزیزم تبریک می‌گویم و امیدوارم که خدا بهترین‌ها را برای شما رقم بزند. در مورد سی دی فلز وجودی ما دو نوع فضا داریم فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. برای تغییر دادن فضا باید علم آن کار و عشق آن کار را داشته باشیم و اجازه آن کار را داشته باشیم. زمانی که می‌خواهیم یک فضایی را تغییر بدهیم اگر به طرف عمل سالم حرکت کنیم و با حرکت ما با عمل سالم باشد یک قدرت تشخیصی به ما داده می‌شود و باعث کمک و یاری ما می‌شود تا بتوانیم آن فضا را تغییر بدهیم مانند حضرت محمد که در چند سالی که نتوانستند فضای مکه را تغییر بدهند با فرمان هجرت که صادر شد و به دلیل این که عمل ایشان هم سالم بود نیروی خداوند هم به ایشان کمک کرد تا به هدف اصلی خودشان برسند. تفاوت انسان‌ها در فلز آن‌ها است که فلز همان دانایی است مثلا دو نفر که هروئین مصرف می‌کنند یکی از آن‌ها هم مصرف کننده است و هم مواد می‌فروشد، قتل می‌کند، گروه مافیا تشکیل می‌دهد ولی یک نفر دیگر مصرف کننده است و با فروش مواد خرج زن و بچه را هم می‌دهد و طرز فکر این دو نفر به فلز که همان دانایی آن‌ها است بر می‌گردد و با توجه به همان دانایی در ضد ارزش‌ها قرار می‌گیرند. ضد ارزش در افراد مصرف کننده همیشه وجود دارد ولی این که در سطح بالاتری قرار بگیرند به دانایی آن‌ها بستگی دارد. انسان‌ها بر اساس سطح انرژی کنار یکدیگر قرار می‌گیرند.

مشارکت همسفر وجیهه:

سلام دوستان وجیهه هستم همسفر. با عرض ادب و احترام خدمت خانم الهه عزیزم. دستور جلسه امروز سی دی فلز وجودی است. آقای امین می‌فرمایند کسی که از اعتیاد خارج می‌شود باید فلز او تغییر بکند یعنی رفتار و کردار و فکر و تفکر و گفتار او با عمل سالم باشد. اگر نتواند فلز را تغییر بدهد مسیر او عوض می‌شود و بهطرف ضد ارزش‌ها می‌رود و جذب نیروهای بازدارنده می‌شود. فلز همان دانایی می‌شود مثلا اگر منِ وجیهه با آموزش‌ها و سی دی گوش کردن تغییر کردم فلز وجودی من هم تغییر می‌کند و در مسیر صراط مستقیم قرار می‌گیرم اگر منِ وجیهه به کنگره آمدم و آموزش‌ها را عملی نکنم در ضد ارزش‌ها می‌مانم.

مشارکت همسفر آرزو:

سلام دوستان آرزو هستم همسفر. خدا را شاکرم که در جمع پر محبت دوستان هستم. در سی دی فلز وجودی آقای امین فضاها را به دو دسته تقسیم کردند. فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر و برای تغییر فضا باید علم و عشق و البته اجازه آن داده بشود. این اتفاق دقیقا برای من رخ داد، اوایل که کنگره آمده بودم، خودم هنوز آموزشی ندیده بودم و علم هم در این مورد نداشتم و می‌خواستم مسافرم را هم همراه خودم بیاورم و ایشان نمی‌آمدند. من همیشه با خودم می‌گفتم چرا این جا که مکان بسیار خوب و پر از آموزش است چرا ایشان نمی‌آیند و الان با گوش کردن این سی دی و آموزش‌های خانم الهه متوجه شدم که من نمی‌توانم کسی را مجبور بع کاری بکنی و فقط می‌توانی آن کار را برای خودت انجام بدهی. خانم الهه به من گفتند که شما بیا و آموزش‌ها را بگیر و کاری به کار مسافرت نداشته باش و‌‌ان‌شاء الله زمانش که برسد برای ایشان هم اذن صادر می‌شود این که در هیچ اموری ما نمی‌توانیم کسی را مجبور به کاری بکنین به قول معروف که می‌گویند چاه باید خودش آب بدهد.مشارکت همسفر فاطمه فنایی:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. خانم الهه عزیزم هفته راهنما را به شما و آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گویم چرا که آرامش زندگی خودم را مدیون شما عزیزان هستم.دستور جلسه در مورد فلز وجودی و انرژی هست که من خیلی از این سی دی آموزش گرفتم و حکمت خیلی از اتفاقات زندگی خودم را به واسطه این سی دی متوجه شدم. آقای امین می‌فرمایند تفاوت انسان‌ها در فلز آن‌ها است و اگر کسی می‌خواهد از تاریکی خارج بشود باید فلز او تغییر بکند که فلز همان دانایی است. آن چیزی که انسان‌ها را در کنار یکدیگر قرار می‌دهد سطح انرژی یکسان آن‌ها است. یکی از مسائل دیگر حقه نفس است که روش تدریجی است و این دقیقا یکی از مشکلات اخیر من بوده است من همیشه بعد از اذان صبح کارهای خودم را انجام می‌دادم چون بچه‌های من خواب هستند ولی چند روزی بود که خواب بر من غلبه می‌کرد و با گوش کردن این سی دی سعی کردم که از همین روش تدریجی استفاده کنم و هنوز نیاز به تکرار و تمرین دارم. یکی دیگر از حکمت‌های زندگی من این بود که من یکسال و نیم بود که سر کار می‌رفتم و خیلی هم برای آن تلاش کردم و مطالعه کردم ولی کار من پیش نمی‌رفت حالا با گوش کردن این سی دی متوجه شدم این جزء فضاهای غیر قابل تغییر بوده است و من علیرغمِ علم کار و عشق به کار باید اجازه آن را هم داشته باشم.

مشارکت همسفر ندا:

سلام دوستان ندا هستم همسفر. روزه‌های همه دوستان قبول باشد. در مورد سی دی فلز وجودی آقای امین می‌فرمایند خداوند به یک سری از چیزها انرژی داده است و به یک سری انرژی نداده است که در واقع می‌توانیم بگوئیم نور هست. اگر چیزی را خداوند به آن نور نداده باشد قابل تغییر نیست. در مورد فلز وجودی زمانی تغییر می‌کند که حس ما هم تغییر بکند یعنی به دانایی برسیم. زمانی فلز تغییر می‌کند که ما تزکیه و پالایش کرده باشیم از ضدارزش‌ها دوری کرده باشیم و فرمودند که یک سری بندهایی در ما وجود دارد که باعث می‌شود وقتی ما می‌خواهیم کار خوبی انجام بدهیم هر چقدر که انرژی را در خودمان جمع کنیم وقتی آن انرژی رها بشود ما ممکن است که به عقب برگردیم. باید بندها را از خودمان باز کنیم.

مشارکت همسفر فاطمه اسدی:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. خانم الهه عزیزم صمیمانه ترین تبریکات من را بپذیرید. از زحمات شما که برای ما متحمل می‌شوید متشکرم هر چند که زبان قاصر از تشکر و سپاسگزاری است. فقط این را می‌توانم به شما بگویم که با تمام حس و انرژی از شما ممنون هستم. و این در ذهن من القا شده که شما معجزه زندگی من هستید. آقای امین در سی دی فلز وجودی می‌فرمایند که ما دو نوع فضا داریم فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. در مورد تفاوت انسان‌ها صحبت کردند و این که فلز همان دانایی است. مثلا دو نفر که یکی استاد دانشگاه است و یکی بی سواد هر دو کنار منقل هروئین مصرف می‌کنند برای این که سطح انرژی آن‌ها یکسان است. یکی از حقه‌های نفس روس تدریجی است و تجربه من با گوش کردن این سی دی این بود که من در انجام ‌کارهای خانه یا سی دی نوشتن و کارهای دیگر همین حقه در من اجرا شده بود و نفس چقدر تسلط پیدا می‌کرده روی من آن کارها را انجام ندهم.

مشارکت همسفر فاطمه خانی:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. روزه‌های همه دوستانم مبارک باشد. در مورد دستور جلسه آقای امین فرمودند که ما گاهی اوقات می‌خواهیم شخصی را به راه روشن هدایت بکنیم در نتیجه آن نوری که به ما داده شده است را صرف شخصی که می‌خواهیم او را تغییر بدهیم می‌کنیم و آن شخص هنوز اذن به او داده نشده است که نور داشته باشد و تا زمانی که آن نور و انرژی ما روی او هست روشن و مثبت است و هر زمان که نور ما از روی او برداشته شود دوباره به مسیر منفی بر می‌گردد. وقتی ما می‌خواهیم همنشین انتخاب کنیم یا ازدواج کنیم باید کسی باشد که فلز ما به هم نزدیک باشد یعنی دانایی و آگاهی ما در یک سطح باشد تا بتوانیم با هم زندگی کنیم.

مشارکت همسفر سمیه:

سلام دوستان سمیه هستم همسفر. هفته راهنما را به خانم الهه عزیزم تبریک می‌گویم. در سی دی فلز وجودی آقای امین می‌فرمایند زمانی که ما در یک محیطی هستیم و در آن جا زایش و تولیدی نداریم بهترین راه این است که هجرت بکنیم مثل حضرت محمد که وقتی ور مکه نتوانستند هدایت بکنند و بعد با هجرت توانستند افراد بیشتری را به مسیر درست هدایت بکنند. در ادامه ایشان فرمودند که آن مقاومتی که ما در مقابل کلام حق یا اتفاقات حق که در راه ما قرار می‌گیرد از خودمان نشان می‌دهیم ناشی از جهالت ما است و هر چه جهالت ما بیشتر باشد مقاومت ما بیشتر است و آن وقت است که می‌گویند شخص داغ کرده یعنی خودش را بی جهت به در و دیوار می‌زند. ایشان می‌فرمایند که یک سری از افراد بعد از سفر اول کسانی که دور آن‌ها بودند را از دست می‌دهند و یک سری افراد جدید سر راه آن‌ها قرار می‌گیرند. تجربه خودِ من و مسافرم همین بود که بلافاصله بعد از سفر اول ایشان یک سری از افراد و دوستانی که قبلا در زندگی کنار آن‌ها بودیم و در مسیر تخریب با هم بودیم بعد از سفر اول به صورت ناخواسته از زندگی ما جدا شدند و این نشان دهنده این بود که سطح انرژی ما با آن‌ها یکی نیست.

مشارکت همسفر زهرا :

سلام دوستان زهرا هستم همسفر. هفته راهنما را به آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان و همچنین خانم الهه عزیزم که چراغ راه من شدند و آرامش را به زندگی من برگرداندند تبریک عرض می‌کنم. در سی دی فلز وجودی آقای امین می‌فرمایند دو نوع فضا داریم فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. ما بغضی انسان‌ها را نمی‌توانیم تغییر بدهیم زیرا آن‌ها از خود نوری ندارند. مثلا من می‌خواستم که مسافرم را از این که اعتیاد دارند خارج کنم وهمیشه سعی می‌کردم و به ایشان می‌گفتم بیایید و درمان کنید. باید این کار یا آن کار را انجام بدهید. من از انرژی خودم صرف ایشان می‌کردم و یک جاهایی کم می‌آوردم و بار ایشان شدم و نتوانستند که درست سفر بکنند. در این جا آقای امین می‌فرمایند که عاقبت این می‌شود که خودمان هم از مسیر خارج می‌شویم و توان و انرژی نداریم که به امورات خودمان هم بپردازیم و در این صورت بهتر است که آن شخص و یا آن مکان را ترک کنیم و یا رها کنیم و این جا بود که من باید مسافرم را رها می‌کردم تا آن هجرت برای من اتفاق بیفتد.

مشارکت همسفر الهه:

سلام دوستان الهه هستم همسفر. خدا را شاکرم که یک روز دیگر در جمع دوستان محبت هستم. در سی دی فلز وجودی آقای امین می‌فرمایند برخی انسان‌ها وقتی در مقابل سخن حق قرار می‌گیرند بسته به میزان جهالت خودشان از خود مقاومت نشان می‌دهند و داغ می‌کنند و به صورت خشم یا پرخاش آن را بروز می‌دهند این موضوع می‌تواند به دلیل ناخالصی باشد یا جنس این فلز هنوز به آن درجه از رسانایی نرسیده است.

مشارکت همسفر اکرم:

سلام دوستان اکرم هستم همسفر. عرض خدا قوت به خانم الهه عزیزم دارم. در سی دی فلز وجودی آقای امین می‌فرمایند که ما دو نوع فضا داریم فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. خداوند در کلام الله می‌فرمایند که هیچ موجود و یا هیچ مکانی از خود نوری ندارد مگر این که خداوند به او نور داده است. مثلا اگر دو برادر با هم مصرف کننده باشند و یکی به کنگره بیاید و درمان شود او نمی‌تواند برادر دیگر را به زور له درمان برساند باید اذن او هم داده شود تا بتواند به درمان برسد.

مشارکت همسفر محدثه:

سلام دوستان محدثه هستم همسفر. خوشحال هستم که توانستم یک بار دیگر در لژیون مجازی شرکت کنم. دستور جلسه امروز فلز وجودیاست. دو نوع فضا داریم فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. مثلا اگر دو برادر با هم مصرف کننده هستند و یکی درمان شود و آن یکی درمان نشود باید از همنشینی با فرد مصرف کننده دوری کند زیرا مکان‌های منفی هم ممکن است ما را به شما ضد ارزش‌ها سوق بدهد. در جای دیگر از حقه نفس صحبت کردند که اگر می‌خواهیم از دست حقه نفس راحت بشویم باید بدل آن را بزنیم زیرا حقه نفس ذره ذره اتفاق می‌افتد و ما باید از بدل آن استفاده کنیم و ذره ذره آن را حل کنیم.

مشارکت همسفر ناهید:

سلام دوستان ناهید هستم همسفر. هفته راهنما را به آقای مهندس عزیز و خانواده محترمشان و خانم الهه عزیزم تبریک می‌گویم. در مورد دستور جلسه آقای امین می‌فرمایند ما دو نوع فضا داریم فضای قابل تغییر و فضای غیر قابل تغییر. مکان‌های غیر قابل تغییر یک سری زمان دارند تا قفل آن‌ها باز شود و اجازه آن‌ها صادر بشود. ما نباید تمام اندیشه و وقت خودمان را برای کاری صرف کنیم و گرنه به کارهای دیگر نمی‌رسیم. در مورد فلز انسان‌ها صحبت کردند و مثل این است که ما دو تا فلز را به یک پتانسیل یکسان وصل کنیم و یک فلز عایق باشد و یکی رسانا باشد و یکی نیمه رسانا باشد و عملکرد آن‌ها متفاوت باشد یعنی یکی نور را تولید بکند و یکی برق تولید بکند و یکی از آن کاری بر نیاید و تکامل این فلزها هستند که باید تغییر کنند و به همین دلیل است که در شرایط یکسان یکی پیامبر می‌شود و یکی آدمی‌می‌شود که از او رفتار ناهنجار از او سر می‌زند و فلز همان دانایی است و تا دانایی تغییر نکند فلز انسان هم تغییر نمی‌کند.

سوال خانم فاطمه اسدی:

خانم الهه جانم انسان‌هایی که در کنار هم قرار می‌گیرند و در یک مسیر بستگی به فلز وجودی آن‌ها دارد این همنشین بودن یا سطح انرژی الکترون‌های آن‌ها؟ رابطه این دو را خیلی متوجه نشدم.

مشارکت همسفر فاطمه فنایی در مورد سی دی منیت:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. آقای امین می‌فرمایند تعریف منیت این است که انسان جایگاه خودش را بالاتر از آن چیزی که هست تصور کند و انسان یک فعالیتی را انجام می‌دهد و در آن کار یک مهارت‌های را به دست می‌آورد که این توانایی شرط لازم برای منیت منِ فاطمه می‌شود. بعد از به وجود آمدن منیت یعنی بعد از به دست آوردن توانایی من شروع به قیاس کردن می‌کنم و اگر نتیجه این مقایسه کردن منِ فاطمه این باشد که من از همه بهتر هستم، کار من درست تر است، خیلی بهتر از بقیه متوجه می‌شوم، درک من از بقیه بیشتر است و یک چنین ساختاری برای من به وجود بیاید که دیگران توانایی انجام آن کار را ندارند ولی من دارم آن جا است که به دلیل کم بودنِ دانایی من یک قالب ذهنی در من به وجود می‌آید که جایگاه خودم را در هستی گم می‌کنم. یک روزی من با حال خیلی خرابی پیش خانم الهه آمدم و به ایشان گفتم که من با مسافرم تماس گرفتم و ایشان جلوی بقیه با من بلند صحبت کردند ولی من گذشت کردم و به خیال خودم که کارم خیلی درست بوده است در صورتی که خانم الهه به من گفتند که فاطمه برو و هشتاد بار سی دی منیت را بنویس و دقیقا این موضوع را خودم متوجه می‌شوم زیرا من منیت را در یک سری از افراد می‌دیدم وای نمی‌توانستم باور کنم که من هم منیت دارم. یک نفر از آقای امین سوال کردند که اگر ما از فرزندان خود ناراحت بشویم نشان دهنده منیت ما است و ایشان گفتند که اگر فقط ناراحت بشوید نه ولی اگر عکس العمل نشان دهید بله. این که من از مسافرم توقع دارم این که می‌خواهم دیگران به من احترام بگذارند این هو همه نشان دهنده منیت من است و حتی من چندین بار این سی دی را گوش کردم ولی هر بار مثل این است که بار اول من است.امیدوارم که بتوانم با این ساختار قوی در خودم مبارزه کنم و منیت را از خودم دور کنم.

کمک راهنمای محترم خانم الهه فرمودند:

این که ایشان نوشتند خانم الهه جانم خیلی خوب است زیرا این نشان دهنده این است که با راهنمای خودش درست صحبت می‌کند می‌گویند خانم الهه جانم نه خانمم. بعضی از بچه‌ها که پیام می‌دهند انگار که سی دی‌هایی که می‌نویسند برای من می‌نویسند یا اگر تکلیفی انجام می‌دهند مثل بچه‌های کلاس اولی وقتی دارند تکلیفی انجام می‌دهند انگار که برای معلم شان تکلیف می‌نویسند، به یاد طریقه صحبت کردن یک زن و شوهری افتادم که این خانم اگر مهمان به منزل ایشان می‌آمد و برنج یا ماست یا هر چیز دیگر می‌خواست گوشی تلفن را بر می‌داشت و می‌گفت الو ماست بخر بیا تَق گوشی را می‌گذاشت و این همیشه برای من عجیب بود زیرا وقتی خانمی‌با شوهرش تماس می‌گیرد باید بگوید سلام عزیزم خوبید؟ می‌شود زحمت بکشید اگر فرصت کردید و در مسیرتان بود ماست بخرید. دقیقا بر عکس این جریان هم بود یعنی وقتی آن آقا هم کار داشت تماس می‌گرفت و می‌گفت این پول را از این حساب بردار و بگذار فلان حساب بدون سلام کردن و بعد تَق گوشی را قطع می‌کرد. حالا ما بعضی رهجوها را هم داریم که این طوری هستند طی دی که می‌نویسند انگار که برای من می‌نویسند، می‌نویسند سلام سی دی منیت، سلام سب دی فلز وجودی، برای من که ننوشتید و بعد هم ادب اجتماعی حکم می‌کند که به عنوان ره جو وقتی با راهنما صحبت می‌کنید، بگوئید سلام خانم الهه حالتان چطور است، برای این که یاد بگیرید من این‌ها را می‌گویم زیرا من به این احوالپرسی نیاز ندارم برای این که یاد بگیرید که چگونه با راهنمای خودتان صحبت کنید. یک نفر پیام می‌دهد سلام خانمم مگر من خانم شما هستم مگر من چه نسبتی با شما دارم، من راهنمای شما هستم راهنمای شما دوست شما نیستند که شما ساعت دوازده شب به ایشان پیامک بزنید راهنمای شما آن کسی نیستند که شما تا می‌بینید ایشان ساعت ۱:۳۰ شب آنلاین هستند به ایشان پیام بدهید و سوال از ایشان بپرسید اصلا این طوری نیست بدانید جایگاه من رهجو کجاست و جایگاه راهنما کجاست حالا من هیچ نمی‌گویم و این‌ها را زیر سبیلی رد می‌کنم و صحبتی هم نمی‌کنم و لیکن الان که هفته راهنما باید شما این‌ها را بدانید چرا باید بدانید؟ برای این که دو روز دیگر خودتان راهنما می‌شوید، برای این که همین الان مادر یک خانواده هستید بعد دو روز دیگر بچه شما می‌خواهد تکلیف انجام بدهد شما اگر خودت این‌ها را رعایت کرده باشید بعدا می‌توانید به یک نفر دیگر بگوئید که این کار را انجام بده، اگر به یک نفر دیگر که بزرگتر است احترام گذاشته باشید دو روز دیگر هم می‌توانید این را به یک نفر دیگر بگوئید و او را راهنمایی کنید. اگر احترام را نگه داشتیم، احترام هم می‌بینیم و این موضوع را من نمی‌خواستم بگویم و لیکن من باید به عنوان راهنمای شما موظف هستم یک سری چیزها را به شما بگویم. من خودم ساعت ۸ شب هم به خانم مرجان پیام نمی‌دهم چون آن ساعت وقت استراحت ایشان هست ولی شاید ایشان ساعت ۱:۳۰شب غم به من پیام بدهند و من هم جواب ایشان را می‌دهم اما من هیچ وقت به عنوان یک شاگرد و یک رهجو به خودم اجازه نمی‌دهم که آن زمان به ایشان پیام بدهم. نکته دیگر حتی اگر راهنمای من برجک من را هم بزنند منِ ره جو حق ندارم از راهنمای خودم ناراحت بشوم و این خیلی مهم است. اگر راهنما به من یک حرفی می‌زنند خوبی من را می‌خواهند اصلا یک راهنما برای چه اسم ایشان راهنما است برای این که یک قدم از شما جلوتر است و راه را به شما نشان می‌دهد بعد فکر می‌کنید که آیا برای ایشان ارزش مادی دارد، فرض کنید هفته راهنما اگر من میلیون‌ها تومان برای خانم مرجان بگذارم آیا واقعا ارزش آن کاری که خانم مرجان برای من انجام می‌دهند را دارد یعنی آیا واقعا ارزش این را با پاکت پول می‌توان سنجید؟ نمی‌شود سنجید این فقط سمبل قدردانی است و گرنه اگر من میلیاردها تومان هم در پاکت بگذارم و به خانم مرجان بدهم ارزش کار ایشان را ندارد زیرا راهنما من را از تاریکی، ناامیدی، افسردگی، خودکشی نجات داده است حالا در قبال جان من که نجات داده است من چه باید تقدیم راهنمای خودم بکنم، راهنمایی که من را از جهل بیرون آورده است خیلی چیزهایی که قبلا نمی‌دانستم الان می‌دانم خیلی جنگ و دعواهایی که قبلا داشتم الان ندارم ذهنِ من آرام شده است این که الان سیزده چهارده پانزده ساعت روزه می‌گیرم بدون این که به من فشار بیاید این یعنی این که من در آرامش فکر هستم که روزه می‌گیرم، فکر می‌کنم روزی ده دوازده ساعت کار می‌کنم چقدر درگیری و مشغله دارم و لیکن با این حال روزه‌هاین را می‌توانم بگیرم و این فقط یک دلیل دارد آرامش و آن آرامش را از راهنمایان دارم حتی اگر یک زمانی برجک من را زده باشد حتی اگر با من قهر کند یعنی تمام این‌ها نشان دهنده این است که آن راهنما من را دوست دارد که جانش را برای من می‌گذارد. من در شعری که برای هفته راهنما گفتم روی این بیت خیلی تاکید می‌کنم که می‌گفت افرین بر تو که سپردی جهان خویش یعنی تمام جهان خودت و تمام زندگی خودت را و جانت را بخشیدی که تبدیل کنی وجود نارِ من را به نور. نار وجودیِ من که پر از ناخالصی بود پر از زباله کثیف و بدبو بود این را به واسطه نور راهنما و سطح انرژی راهنما من را تحت تاثیر قرار داد که من توانستم از این وضعیت خارج بشوم حالا که به من این اجازه را دارند منِ الهه وظیفه دارم ( اصلا در مورد شما صحبت نمی‌کنم شما هر چه دارید به خاطر وجود آقای مهندس است و این چیزی که من می‌گویم فقط به خاطر این است که مراتب عشق و ایمان قلبیِ خودم را به راهنمای خودم بگویم)، که من را از آن نار و آتش و خودکشی و حال خرابی‌ها و از آن افسردگی‌های شدید نجات داد و زندگی را به نور تبدیل کرد و به یک محیط پر از آرامش و محیطی که بتوانم در آن زندگی کنم. پس این را یاد بگیریم تا دو روز دیگر که شاگردهای شما که در الان در خانه نشستند و می‌آیند سر لژیون می‌نشینند این‌ها را از ما یاد بگیرند. رهجو از حرف‌های من چیزی یاد نمی‌گیرد رهجو از عملِ من یاد می‌گیرد رهجو وقتی من یک الگو باشم آن حرکت من را کپی می‌کند حرف‌های من را کپی نمی‌کند. من یک زمانی وقتی لژیون تشکیل داده بودم آن زمان مشغله من زیاد بود و بعضی کارها را فراموش می‌کردم و روی دستم علامت ضربدر می‌زدم که الهه فلان کار را باید انجام بدهی بعد یک مرتبه دقت کردم دیدم‌‌‌ای داد بیداد چند تا از رهجوها که راهنما شده بودند هم همان ضربدر‌ها را روی دستشان می‌زدند به آن هد گفتم بچه‌ها این ضربدر چه هست گفتند از شما یاد گرفتیم، گفتم بچه‌ها شما مشغله‌های من را ندارید که این کار را می‌کنید و بعد که متوجه شدم فایده ایی ندارد و این‌ها رفتار من را کپی کردند و گفتم از این به بعد حق این که ضربدر روی دستمان بگذاریم را نداریم و باید این قدر به ذهن خودمان بسپاریم تا ذهن ما یاری بکند تا آن کار را انجام بدهیم. پس تمام حرف‌هایی که می‌زنیم برای این تست که تمام آن‌ها کپی می‌شود.اگر قدردان باشم اگر بتوانم خوب ارتباط برقرار بکنم من اصلا متعجب می‌شوم که کسی بنویسد سلام سی دی فلز وجودی، شما اگر به همکلاسی یا خواهر شوهرت هم بخواهی پیام بفرستی و آن چیز نیاز خواهر شوهرت هم باشد نه تکلیف تو یا برای مادرتان بخواهید پیام بفرستید می‌نویسد سلام مامان جان این هم چیزی که خواسته بودید در صورتی که سی دی که می‌نویسید من از شما نخواستم شما تکلیف تان را باید انجام بدهید تا به حال خوش برسید شما باید وقتی با راهنما حرف می‌زنید فعل کلمات خودتان را جمع ببندید که یاد بگیرید نه به خاطر خودتان که دو روز دیگر معلم هستید برای یک سری افراد دیگر وقتی خود شما به راهنمای خودتان احترام نمی‌گذارید کس دیگری جایگاه تو را به عنوان راهنما قبول نمی‌کند.کمک راهنمای محترم خانم الهه در ادامه پاسخ به سوال خانم فاطمه اسدی فرمودند:

فاطمه پرسیده است که انسان‌ها بر چه اساسی در کنار همدیگر قرار می‌گیرند؟ انسان‌ها بر مبنای سطح انرژی شان در کنار همدیگر قرار می‌گیرند و دقیقا آقای امین هم این مثال را می‌زنند، فلز وجودی یعنی ظرفیتِ من و در مورد ظرفیت هفته گذشته در سی دی جهان بینی صحبت کردیم ظرفیت یعنی داناییِ من این که داناییِ من چقدر است ظرفیت من همان قدر است دانایی من زیاد است پس ظرفیتِ من زیاد است دانایی من این قدر است که وقتی عصبانی هم بشوم ظاهرا عصبانی بشوم ولی باطنا عصبانیت نداشته باشم که به قولِ فاطمه شماره ۲ اگر آن عصبانیت در حدی باشد که من داد بزنم و مشت روی زمین بزنم این به معنی منیت من است یعنی من جاهل هستم و ظرفیت من کم است. خوب حالا یک نفر ممکن است دانایی او هم زیاد باشد مثلا دو نفر را در نظر بگیرید دقیقا مثل مثال آقای امین را می‌زنم تا کامل برای شما جا بیفتد، از این دو نفر یکی استاد دانشگاه است یعنی ظرفیت و دانایی و قدرت تفکر او زیاد است، کلا یک چیزی بگذریم آدم‌هایی که معلم هستند این افراد دیرتر سرشان کلاه می‌رود چرا زیرا این‌ها با خیلی از آدم‌ها زندگی کردند و در واقع زیر و روی خیلی چیزها را دیدند پس آدم‌های دانا و باهوش هستند و سطح دانایی آن‌ها هم بالا است و حالا اگر یک استاد دانشگاه مصرف کننده شد و با یک هروئینی که هیچ سواد و دانایی ندارد کنار او قرار گرفت این به چه معنا است؟ این دو تا با هم هم مصرفی هستند و سر یک منقل نشستند به این معنی است که درست است که فلز وجودی شان با هم فرق می‌کند یکی از آن‌ها بی سواد است و دانایی آن چنان ندارد یکی از آن‌ها اصلا ممکن است کنگره ایی باشد، مثلا می‌گویم من یک آدم کنگره‌‌‌ای می‌شناسم که دویست تا سی دی نوشته و ظرفیت او اضافه شده و لیکن سطح انرژی او بالا نرفته است یعنی آن دانایی را تبدیل به دانایی موثر نکرده است، تبدیل به خدمت نکرده است که سطح انرژی او بالا برود، پس این طوری شد یک آدم بی سوادی که هیچ دانایی ندارد با یک آدم باسواد که دانایی او خیلی زیاد است، بک آدمی‌که می‌آید کنگره صد تا سی دی نوشته اصلا من گاهی اوقات بعضی افراد می‌گویند که دویست با سیصد سی دی نوشتیم ولی رفتار آن‌ها رفتار از سرِ آگاهی نیست از سرِ جهل است، مثلا یک آدمی‌که این تعداد سی دی نوشته با یک آدمی‌که اصلا هیچ سی دی ننوشته است این‌ها با هم علیه یک نفر دیگر توطئه می‌کنند علیه یک نفر دیگر حرف می‌زنند یک سری کامنت نامربوط برای یک نفر دیگر می‌نویسند این نشان دهنده چه هست؟ این نشان دهنده این است که فلز وجودی آن‌ها با همدیگر فرق می‌کند صد درصد ظرفیت و دانایی آن‌ها با هم فرق می‌کند ولی سطح انرژی آن‌ها یکی است و به دلیل این که سطح انرژی این‌ها با هم یکی است در کنار هم قرار گرفته اند. یک نکته خیلی مهم آدمی‌که فلز وجودی او نا خالص است ناخالصی باعث می‌شود اگر نوری هم به این فلز وجودی بتابد انرژی هم به این فلز وجودی بتابد بر این فلز وجودی تاثیری نداشته باشد یعنی چه؟ خانم سمیه و خیلی از بچه‌های دیگر در مشارکت‌های خو گفتند که ما برای این که بتوانیم فضاها را تغییر بدهیم نیاز به نور و انرژی داریم.نیاز داریم که اذن خداوند صادر بشود یعنی این که طرف خواست داشته باشد اذن او هم صادر بشود و علم هم لازم داریم علم یعنی همان نور و انرژی فرقی ندارد. پس این دو تا رکن تغییر است که ما علم یا انرژی را داشته باشیم نور یا علم آن انرژی را داشته باشیم که بخواهیم چیزی را تغییر بدهیم و یکی اذن آن صادر شده باشد که آن چیز تغییر پیدا بکند. یک چیز دیگر این وسط مهم است و آن فلز طرف است بگذارید یک مثال بزنم تا متوجه بشوید ببینید من چند وقت پیش دیدم که گل‌های من ( من به جز درخت‌هایی که هر سال می‌کارم گلدان‌های بسیاری هم دارم) یک آفتی گرفتند و فکر کردم و گفتم این بنده خدا گناه دارد بگذار یک کاری برای این بکنیم و از قبل می‌دانستم که تخم ریحان ضد حشرات است و اول یک مقدار دی سب اسپری کردم روی حشرات و انگار که آن‌ها خفه شده بودند و شاید هم بخاطر تخم ریحانی بود که پای این گیاه ریخته بودم. بعد یک مقدار تخم ریحان‌ها اضافه بود آن‌ها را پای یک گلدان دیگر انداختم و این گلدان را سال‌ها پیش یک نفر برای من هدیه آورد و گل خیلی قشنگی داشت ولی خاک بسیار سفت و بدی بود چون این خاکِ سفتی بود بعد که گل به فصل خودش از بین رفت من یک گیاه دیگر در این گلدان کاشتم دیدم که این گیاه رشد نمی‌کند متوجه شدم که به خاطر خاک آن است بعد امدم یک مقدار تخم ریحان‌ها را کاشتم در کنار همین گیاهی که رشد نمی‌کرد، بچه‌ها باورتان نمی‌شود از آن جا که بستر این خاک سفت بود و غیر قابل نفوذ بود یعنی فلز آن یا جنس آن خاک بد بود اجازه نمی‌دهد که تخم ریحان رشد بکند در صورتی که اگر یک مقدار تخم ریحان رشد بکند خاک پوک می‌شود و اکسیژن می‌تواند وارد خاک بشود و گیاه بتواند رشد بکند ولی این خاک نمی‌گذارد این اتفاق بیفتد یعنی بعد از یک ماه این تخم ریحان‌ها روی این خاک هست برعکس وقتی تخم ریحان را روی خاک خوب می‌کارید رود جوانه می‌زند یعنی دو سه روز فوری جوانه‌های آن در می‌آید این نشان می‌دهد که فلز وجودی یا ظرفیت آن‌ها یا جنس آدم‌ها هم ممکن است با همدیگر متفاوت باشد‌. جنس بعضی از آدم‌ها از طلا است طلا بالاترین رسانایی را دارد یعنی اگر شما به طلا یک جربانگرمایی وصل کنید، مثلا فرض کنید من یک تکه گرما دارم به طول ده سانت یک تکه هم فلز آلومینیوم یا آهن دارم آن هم به طول ده سانت این دو را بگذارم کنار یکدیگر به هر دو از یک سمت مثلا از سمت راست هر دو گرما به آن‌ها بدهم چه اتفاقی می‌افتد؟ طلا وقتی خلوص آن بالا باشد چون رسانایی آن هم بالاتر از همه است فوری گرما را از این سمت یعنی بعد از چند ثانیه یا چند دقیقه به آن سر طلا می‌توانید آن گرما را حس کنید ولی برای آهن و فازهای دیگر این بیشتر طول می‌کشد چرا؟ زیرا وقتی یک انرژی به آن‌ها وصل می‌شود اگر ناخالصی آن فلز زیاد باشد آن نور، گرما، انرژی به آن منتقل نمی‌شود. حالا چه اتفاقی افتاد؟! انسان‌هایی که فلز وجودی آن‌ها خالص است یعنی از ضد ارزش‌ها دوری می‌کنند و در طرف ارزش‌ها حرکت می‌کنند زمانی که یک علمی‌یا یک نوری یک انرژی به آن‌ها می‌تابد آن نور و انرژی را فورا در درون خودشان به جریان در می‌آورند و فورا شروع به رشد کردن می‌کنند در واقع به تبدیل کردن آن نور در خودشان و از آن نور استفاده می‌کنند و فوری رشد می‌کنند برعکس فلزهایی که ناخالصی آن‌ها زیاد است وقتی آن نور یا انرژی را به آن‌ها می‌تابانی و انرژی را تبدیل به گرما می‌کند یا به یک انرژی که دیگر فایده ندارد و فضا را فقط گرم تر و گرم تر می‌کند و غیر قابل تحمل می‌کند این یعنی چه؟ این یعنی انسان‌هایی که فلز وجودی آن‌ها خالص تر و ناب تر است وقتی علم را می‌گیرند و نوری به آن‌ها تابیده می‌شود آن نور را می‌گیرند و خودشان را به یک انسان بهتری تبدیل می‌کنند. انسان‌هایی که وجود آن‌ها هنوز پر از دروغ، ناراستی، قضاوت است و هنوز پر از خشم است این نور را می‌گیرد ولی نور را نمی‌تواند تبدیل کند آموزش را می‌گیرد ولی نمی‌تواند تبدیل کند و برعکس به حرارت، عصبانیت، به ناراحتی، به بد دلی می‌کند. امیدوارم که فاطمه هم جواب سوالش را گرفته باشد. در پایان جلسه با دعای خیر دوستان به پایان رسید

دستور جلسه سه شنبه ۹۹/۲/۲۳ : هفته راهنما

سی دی برداشت: سرنوشت

نوع مطلب :
برچسب‌ها :
لینک‌های مرتبط :

بازدید : 539
پنجشنبه 24 ارديبهشت 1399 زمان : 4:35
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همسفران عشق

به نام قدرت مطلق الله

گزارش لژیونهمسفران عشق، با استادب کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه و دبیری خانم خدیجه با دستور جلسه وادی نهم در تاریخ ۹۹/۲/۱۶ راس ساعت مقرر آغاز به کار نمود.

بسم الله الرحمن الرحیم با قوت گرفتن از قدرت مطلق جلسه را آغاز می‌کنیم:

سلام دوستان الهه هستم همسفر. عزیزان امیدوارم که حال همه شما خوب باشد و نماز روزه‌هایتان هم مبارک باشد. بی صبرانه منتظر دیدنتان هستم و خیلی دلم برایتان تنگ شده است . منتظر مشارکتهایتان هستم.

مشارکت همسفر مریم:

سلام دوستان مریم هستم همسفر عرض سلام وخدا قوت خدمت خانم الهه عزیزم. هفته راهنما را در راس ب آقای مهندس و خانواده محترمشان و شما کمک راهنمای عزیزم تبریک می‌گویم، از خداوند می‌خواهم که برایتان بهترینها را رقم بزند. در وادی نهم آقای مهندس می‌فرمایند: وقتی میخواهیم حرکت بکنیم باید هدف و خواسته مشخصی داشته باشیم و در حال مستقیم باشیم و از ضد ارزشها دوری کنیم تا به آسایش و آرامش برسیم، مثلا فردی که رشوه گیر هست اگر بخواهد از این کار دست بردارد به یکباره نمی‌تواند اینکار را انجام دهد، چون از این راه به ثروت رسیده و حالا از دست دادن تمام اینها امکان پذیر نیست و باید در طی مدت طولانی این عمل را کم بکند (رشوه) و به حداقل برساند و در صراط مستقیم بتواند به آسایش و آرامش برسد و اگر بخواهیم نقطه تحمل بالای داشته باشیم، باید دو پارامتر را در نظر بگیریم: 1.تکرار منظم موضوع 2.پارامتر زمان. مثلا موضوعی که من را بسیار اذیت می‌کرد این بود که خیلی سریع عصبانی می‌شدم و پرخاشگری می‌کردم و از زمانی که به کنگره آمدم سعی کردم این کار را انجام ندهم. اما نتوانستم به یکباره این کار راانجام دهم، و کم کم این رفتار را از خودم دور کردم در طی این یک سال خیلی کم توانستم نقطه تحملم را افزایش بدم. اما خدا را شکر میکنم و از آقای مهندس و خانم الهه سپاسگزارم که با آموزشهایشان که به من دادند، توانستم رابطه‌‌‌ای که بین من و مسافرم و بچه‌های از بین رفته بود تبدیل به محبت کنم و از داد و بی داد و عصبانیت‌ها خبری نیست.

مشارکت همسفر خدیجه:

سلام دوستان خدیجه هستم همسفر، تبریک می‌گوییم به خانم الهه عزیزم بهترین راهنمای زندگیم، وادی نهم به این اشاره دارد که وقتی نیرویی از کم شروع شود نقطه حتما می‌یابد وای پیام در مورد کسانی است که به تفکر تازه رسیده اند و به نفسشان توجه دارند. ولی خواهند از سخن به عمل برسند، و اگر من فقط در صور ظاهرم انسان خوبی نباشم و صورت پنهان من هم درست باشد و حرف و عملم هم یکی باشد و با کاشتن بذر نیکو محصول خوب برداشت کنم و این بذرهای نیکو همان کارهای ارزشی و معنوی هست که وقتی که من در مسیر مستقیم قرار می‌گیرم و رفتارم را اصلاح میکنم به سعادت و آسایش میرسم و مطمئن هستم که خداوند کمکم می‌کند. شاید در این راه مشکلی پیش بیاید، ولی حل می‌شود، مثلا زمانی که من تصمیم می‌گیرم که غیبت نکنم، دقیقا همان سر راه من قرا می‌گیرد و من امتحان می‌شوم که آیا حرف و عملم یکی هست یا نه و من نتیجه‌‌‌ای که به دست آوردم این بود که با آن آگاهی واطلاعات که به دست آوردم، تحملم را بالا می‌برم و کلا انسان مجموعه‌‌‌ای از رذیلت‌ها و فضیلت‌ها است و خوب و بد با هم در وجودش نهاده شده است، یعنی زمانی که به دنیا آمده این خوبی‌ها و بدی‌ها همراه او بوده، ولی انسان ویژگی دارد که آن قدرت اختیار است و می‌تواند از بین دو تا راه خیر و شر یکی را انتخاب بکند و در آخر هم باید جوابگو باشد و اینکه راه ارزشها و تقوا ظاهرشان مثل کوزه گلی است، ولی در داخل آن آب گوارا است، راه ضد ارزشها مثل یک جام طلایی است که در آن زهر وجود دارد. مثل دزدی و رشوه که خیلی راحت است اما به دست آوردن درآمد حلال با سختی همراه است. برای عبور از این ضد ارزشها من باید به آرامی‌نقطه تحملم را بالا ببرم و باید بدی‌ها را کلی از بین ببرم نه تکی. مثلا اگر من درد معده دارم به اعصابم ربط دارد که باعث ترشح اسید معده میشود و مشکل میشود پس اینها به هم ربط دارند تا درمان کامل بشود. و یا درختی که میوه تلخ دارد باید کل درخت اصلاح بشود نه یک شاخه آن تا میوه شیرین بدهد. هر چیزی در هستی نقطه تحمل دارد مثل فلزات مختلف که هر کدام در شرایط دمایی مختلف ذوب می‌شوند و انسانها هم تحت به کسری از شرایط روحی روانی بهم می‌ریزند و از کنترل خارج می‌شوند و وارد آستانه آشوب می‌شوند و بدون اراده احترام آن طرف را می‌شکنند، پس ماباید مراقب باشیم که با رفتار مناسب دیگران را به آستانه آشوب نرسانیم و باید نقطه تحملمان را بالا ببریم تا حرف و عملمان یکی باشد .

مشارکت همسفر آرزو:

سلام دوستان آرزو هستم همسفر، خدا را بسیار شاکر هستم که بار دیگر در جلسه پر محبت حضور دارم. هفته راهنما را در ابتدا به جناب آقای مهندس و خانواده محترمشان و خانم الهه عزیزم خیلی خیلی تبریک می‌گوییم و خداوند را بابت چنین گوهر ارزشمندی که بر سر راه من قرار داده اند سپاسگزارم ، در مورد وادی نهم و تاثیر آن روی من باید بگویم که من خودم تمام این ضد ارزشها را داشته ام. حالا با کمی‌ارفاق میتوانم بگوییم که چند مورد را نداشته ام و خدا را شکر که جایی پیدا شد که من بتوانم بیایم و تصمیم بگیرم که دیگر آن اشتباهات را انجام ندهم و برای مثال من دروغ می‌گفتم، در امور دیگران دخالت می‌کردم، خودم را عقل کل می‌دانستم و در مورد هر چیزی نظر می‌دادم یا برای منفعت خودم حتی حقی را ناحق می‌کردم و در این ماه عزیز از خداوند می‌خواهم که از سر تقصیراتم بگذرد و به من کمک کند تا بتوانم کم کم روی خودم کار بکنم و از این ضد ارزشها بیرون بیایم، چون همانطوری که پیام این وادی هست باید ذره ذره این کار صورت بگیرد تا نقطه تحمل پیدا بکند و به یکباره نمی‌شود چون شهر دچار طغیان می‌شود، چون من سالها اینها را در خود پرورش داده ام و الان نمی‌توانم یک شبه همه آنها را دور بریزیم و این کاری است که شامل زمان می‌شود و مداومت هم می‌خواهد تا من بتوانم تغییر بکنم و در واقع باید جهتم را عوض کنم و نکته دیگر درمورد آستانه آشوب بود و اینکه من با رفتار و اعمالم مسافرم را وارد آستانه آشوب می‌کردم و او بی اراده دست به کارهایی میزد که هم به خودش آسیب می‌رساند و هم به من و تمام این اتفاقات به خاطر این بود که من از این موضوع آگاهی نداشتم و تمام مرزهای احترام و حرمت‌ها بین ما شکسته می‌شد و باعث این اتفاقات خود من بودم .

مشارکت همسفر فاطمه ف:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر ، هفته راهنما را به آقای مهندس حسین دژاکام و خانواده گرامیشان و شما خانم الهه عزیزم تبریک می‌گویم. من همه زندگی و آرامش زندگی ام را مدیون شما عزیزان هستم و بهتر‌ها را برایتان آرزو دارم، وادی نهم می‌گوید: وقتی نیرویی از کم شروع بشود و به درجه بالا و بالاتر برسد، نقطه تحمل پیدا می‌شود. من زمانی که وارد کنگره شدم می‌شنیدم که باید نقطه تحمل خودتان را بالا ببرید و خانم الهه می‌فرمودند: شما زمانی که عادت ماهیانه می‌شوید از یک هفته قبل هورمون‌هایتان بهم ریخته است. کسی نمی‌تواند به شما تو بگوید و حال آنکه مسافر شما تمام سیستم همایش بهم ریخته و در حال باز سازی شدن هست، من خیلی به این موضوع فکر می‌کردم و بعد به این نتیجه رسیدم که من فاطمه باعث می‌شدم که تحمل مسافرم سر بیاید. یعنی با حرف‌ها و کنایه‌ها باعث می‌شدم که مسافرم عصبانی بشود و در واقع من مراقب حرف زدنم نبودم و این یک کار ضد ارزشی انجام می‌دادم، چون کنایه‌های من به همراه خودش دروغ ، غیبت ، و خیلی چیزهای دیگر داشت و من در اعماق تاریکی بودم و گمان می‌کردم من خیلی خوب هستم و او بسیار بد است و شاید من بیشتر از ایشان در تاریکی بودم، اما بعد از اینکه من با این نقطه تحمل آشناشدم که چه جایی حرف بزنم و چگونه باید حرف بزنم زمانی که مسافرم نارحت هستند، به دست و پایشان نپیچم در حق خودم لطف کرده ام نه ایشان چون من با این کار دانایی خودم را بالا می‌برم و آن لحظه که من سکوت می‌کنم وچیزی نمی‌گوییم در واقع من چند کار ضد ارزشی را با هم انجام نمی‌دهم و آقای مهندس در صحبتها می‌گویند: برای اینکه کار ضد ارزشی انجام ندهی نمی‌توانی یکی یکی این کار را بکنی، باید با هم دیگر آنها را ترک کنی و اینکه زمانی که من کار ضد ارزشی انجام می‌دادم، نه فکر می‌کردم و نه تجربه‌‌‌ای در مورد آن داشتم و نه آموزشی از جایی دیده بودم. بداهه همینطور صحبت می‌کردم اما زمانی که سکوت می‌کردم در واقع داشتم فکر می‌کردم که الان نباید کاری کنم که ایشان حالشان بد شود و بعد تجربه به دست آوردن که با این رفتار من خیلی بهتر شد و آموزش هم گرفته ام. این وادی روی من بسیار تاثیر داشت زیرا من با حرف نزدنم و بالا بردن نقطه تحمل خودم توانستم آرامش را به زندگی ام بر گردانم .

مشارکت همسفر فاطمه اسدی:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر ، عرض ادب و احترام دارم خدمت خانم الهه عزیزم ، در مورد وادی نهم آقای مهندس می‌فرمایند: وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتر برسد نقطه تحمل انجام می‌شود و همچنان فرمودند: این تغییر باید در تمام سطوح باشد و اندیشه و فکر تازه زمانی به وجود می‌آید که فرد در راه ارزشها و صراط مستقیم باشد، ممکن است که در ابتدا سخت باشد ولی در ادامه و به مرور زمان این سختی تبدیل به راحتی می‌شود. کسی که دزد است و توبه می‌کند به مسجد می‌رود که نماز بخواند اما کفشهایش را می‌دزدند و دچار مشکل می‌شود و تمام رذایل و فضایل در انسان نهادینه شده است و انسان با اختیار خودش راهی که انتخاب می‌کند تصمیم می‌گیرد که کدام راه را انتخاب کند و اینکه بالا بردن نقطه تحمل بستگی به کم کردن ضد ارزشها دارد و اینکه هر چه میزان دانایی و اگاهی ما بالا برود، ما می‌توانیم تحمل خود را در مقابل ضد ارزشها بالا ببریم و اینکه انجام ندادن ضد ارزشها به صورت جزئی اتفاق نمی‌افتد و باید کلی باشد. من نمی‌توانم بگویم که از امروز دروغ نمی‌گوییم، ولی همچنان به غیبت کردنم ادامه بدهم، تجربه من در مورد نقطه تحمل این است که من تا قبل از ورود به کنگره یک آدم نق نقو بودم و اگر شرایط بر وفق مرادم نبود خیلی نق می‌زدم تا جایی که مسافرم و اطرافیانم را وارد آستانه آشوب می‌کردم و معمولا کار به دعوا و مشاجره می‌کشید و بعد سعی کردم که روی خودم وادی نهم را پیاده کنم و هر موقع که شرایط بر وفق مرادم نیست، یاد فرمایش خانم الهه می‌افتم که می‌گویند: این رزق و روزی تو هست و باید با کمال میل آن را بپذیری.

مشارکت همسفر فتانه:

سلام دوستان فتانه هستم همسفر ، ضمن عرض خدا قوت و تبریک به مناسبت این هفته عزیز به شما راهنمای عزیزم که برای من اسطوره هستید تبریک می‌گویم بزرگترین تبریکات پیش شما کوچک هستند. وادی نهم یعنی نقطه تحمل و این را می‌گوید که نقطه تحمل از پایین شروع می‌شود و به بالا و بالاتر می‌رسد و این مهم به صبر و زمان احتیاج دارد، زمانی که من نقطه تحمل پایینی دارم به آموزش و تفکر نیازی ندارم و با لذت همراه است، ولی نتیجه آن حال خرابی و تخریب است اما برای بالا بردن نقطه تحمل به زمان نیاز است و باید با تفکر و آموزش همراه باشد که نتیجه آن حال خوش و آرامش است و این کار با سی دی نوشتن و تکرار تمرین و بالا بردن دانایی صورت می‌گیرد. نقطه تحمل برای من لازم است که من بتوانم ضد ارزشهایم را شناسایی کنم و برای این کار به دانایی نیاز دارم. ضد ارزشها مانند یک باغ سبز هستند که زیبا و جلوه گری می‌کنند، ولی نتیجه‌‌‌ای جز تخریب ندارند، من برای بالا بردن نقطه تحمل باید تعادل خودم را پیدا کنم تا وقتی تعادل نداشته باشم، نقطه تحمل بالا نمی‌رود. زمانی که اندیشه من درست شود گفتار وکردار من هم درست می‌شود، همانطور که در وادی اول گفتیم که از درست تفکر کردن آغاز نماییم تا به کردار درست برسیم. من زمانی که وارد کنگره شدم متوجه شدم که برای کنار گذاشتن ضد ارزشها نمی‌توانم یک شبه تغییر کنم و اینکه ضد ارزشها با هم مرتبط هستند پس من نمی‌توانم شاخه‌‌‌ای عمل کنم و اینکه موضوع دیگر پذیرش هست تا زمانی که من تخریب‌هایم را نپذیرم نمی‌توانم از تخریب‌هایم رها بشوم و همچنین من در هر مقامی‌که هستم زمانی که وارد کنگره میشوم باید آنها را بیرون بگذارم و به خودم بگوییم تو هیچ چیز نمی‌دانی و آمده‌‌‌ای که یاد بگیری، تا بتوانم حرکت کنم و اینکه برای بالا بردن نقطه تحمل باید از سختی‌ها مشکلات عبور کنم ونیروهای تخریبی باید باشند تا من به تکامل برسم و هر مشکلی دارم برای من یک نعمت هست .

مشارکت همسفر سحر:

سلام دوست سحر هستم همسفر، هفته راهنما را خدمت آقای مهندس و خانم الهه عزیز و تمام بزرگان کنگره تبریک عرض میکنم. در وادی نهم آقای مهندس می‌فرمایند: ما باید در تمام سطوح نقطه تحمل پیدا کنیم و در برابر هر موضوع یا هر کنش و واکنشی تحمل لازم را داشته باشیم. در ادامه فرمودند :بر تمام افراد لازم و ضروری است که از سخن به نقطه عمل حرکت کنند و فقط بیان کردن یکسری مطالب مطرح نیست، ولی ارزشی ندارد که من بگوییم که آدم خوبی شده ام و دیگر دروغ نمی‌گوییم و غیبت نمی‌کنم اما اگر این در عمل خودش را نشان ندهد هیچ ارزشی ندارد. وقتی ما می‌خواهیم به سمت راه مستقیم حرکت کنیم در این راه یکسری سختی و مشکلاتی هست و این برای آزمایش و تست است. در مورد خود من وقتی وارد کنگره شدم در سفر اول هیچ چیز را متوجه نمی‌شدم و گیج بودم اما زمانی که وارد سفر دوم شدم تازه متوجه شدم که باید چکار بکنم و فکر می‌کردم که تمام مشکلات من با وارد شدن به سفر دوم حل خواهد شد اما می‌دیدم که روز به روز مشکلات جدید به مشکلات قبلی اضافه می‌شد و اول متعجب شدم، ولی کم کم با آگاهی که به دست آوردم فهمیدم این به خاطر صراط مستقیم است که من در تلاش هستم که از آن خارج نشوم و به سمت نور حرکت بکنم و مسلما این مشکلاتی که برای من به وجود می‌آید، به خاطر همین بوده است البته این مشکلات دارد کمتر می‌شود .

مشارکت همسفر سمیه :

سلام دوستان سمیه هستم همسفر ، امیدوارم که طاعات همگی مورد قبول حق باشد و هفته راهنما را به خانم الهه عزیزم تبریک میگویم و امیدوارم رهجوی خوبی برای آقای مهندس و خانم الهه عزیز باشم .در مورد دستور جلسه وقتی در مورد نقطه تحمل صحبت می‌کنیم ؛ تحمل یعنی توان پذیرش و درکنارش یک نقطه می‌آید. یعنی کوچکترین تغییری می‌تواند نقطه مذکور را جابه جا بکند و به تبع آن می‌تواند همه چیز دگرگون بشود و همه اجسام اطراف ما و همه وسایل دارای یک نقطه تحمل مشخصی هستند و بیشتر از آن را نمی‌توانند تجمل بکنند. نقطه تحمل قابل تغییر هست و اگر بخواهیم می‌توانیم آن را بالا ببریم و برای این تغییر در مسایل ارزشی همیشه با دشواری و سختی همراه است. یعنی اگر بخواهیم تحمل خودمان را در مسائل خوب بالا ببریم خوب مسلما یک سری نیروهای باز دارنده بر سر راه ما قرار می‌گیرد که کارها را سخت می‌کند. اما اگر بخواهیم در مسیر ضد ارزشها حرکت کنیم و در آن مورد نقطه تحملمان را بالا ببریم. این سریع اتفاق می‌افتد اما در آنجا صعود اتفاق می‌افتد و در این یکی سقوط و همیشه صعود سخت است وچیزی که برای خود من اتفاق افتاده این بود که من اول خیلی زود عصبانی می‌شدم و در طول روز چندین بار اتفاق می‌افتاد و نمی‌توانستم کنترل کنم تا اینکه تصمیم گرفتم نقطه تحمل خودم را بالا ببرم .اما نمی‌دانستم که زمان چقدر تاثیر دارد و فکر می‌کردم خوب الان دیگر عصبانی نمی‌شوم. خوب این کار خیلی سختی بود ؛ یک مدتی بود که عصبانی نمی‌شدم اما اگر هم می‌شدم مثل یک دیگ زود پزش بودم آنقدر تخریبم زیاد بود که هم به خودم آسیب می‌رساندم و هم به دیگران. اما نه فیزیکی و آنجا بود که متوجه شدم نمی‌توانم یکباره آن را ترک کنم و آمدم در پارامتر زمان قرارش دادم. مثلا اگر در روز من پنج بار عصبانی می‌شدم، شده بود روزی دوبار و این طوری خیلی بهتر بود و حداقل تخریب آنچنانی نداشت و الان هم در تلاش هستم که آن روزی دو بار را هم به صفر برسانم و امیدوارم که خداوند کمک کند و روزی برسد که از دست بچه‌ها و اتفاقات که می‌افتد عصبانی نشوم .

مشارکت همسفر محدثه :

سلام دوستان محدثه هستم همسفر ، خدا قو ت خدمت خانم الهه عزیز و خدا را شکر که توانستم در لژیون مجازیشرکت کنم . هفته راهنما را خدمت جناب مهندس و خانواده محترمشان و همه راهنمایان عزیز تبریک می‌گوییم. در ابتدای سی دی در مورد افرادی که به دنیای تازه قدم گذاشته اند صحبت می‌کنند و می‌گویند منظور من جهان فیزیکی نیست بلکه فکر و اندیشه و دیدگاه تازه است و در مورد خویش خویشتن صحبت می‌کنند و می‌فرمایند: منظور همان نفس انسان یا همان خود آگاه انسان هست و می‌تواند این خویش خویشتن اطرافیانمان هم باشند و می‌فرمایند: ممکن است که ما خیلی چیزها را یاد بگیریم و آموزش ببینیم ولی اینکه بتوانیم آنها را عملی بکنیم خیلی مهم است و باید یاد بگیریم که این آموزش را به عمل تبدیل نماییم. در جای دیگر می‌فرمایند : بر زمین و سما توجه کنید و مثال شتری را می‌زنند که شتر چگونه خلق شد و هیچ حیوانی نمی‌تواند مثل شتر در کویر باشد و به خاطر خصوصیات ظاهری که دارد می‌تواند تا کیلومتر‌ها دور تر را ببیند و به خاطر ذخیره‌‌‌ای که در کوهان دارد می‌تواند مدت طولانی تری در کویر باشد. همچنان در مورد این صحبت می‌کنند که همه فکر می‌کنند که انسان موجودی پاک سرشت هست و اما من می‌گوییم که انسان موجودی است که از مجموعه رذایل و فضایل درست شده است ولی از صفر شروع شده است. یعنی این من هستم که آنها را انتخاب می‌کنم و این که می‌گویند انسان جایز الخطاست و یا ممکن الخطاست. اما من می‌گوییم انسان مختار و الخطاست

مشارکت همسفر فرزانه :

سلام دوستان فرزانه هستم همسفر ، با آرزوی قبولی طاعات و عبادات . در مورد وادی نهم اینکه این وادی دارد به من مسیر را نشان می‌دهد. دارد به من آموزش می‌دهد و می‌گوید: در این مسیر دروغ نگو ، دزدی نکن ، حرف زشت نزن و صبوری کن و نقطه صبرت را بالا ببرد. برای زندگیت هدف داشته باش. حتی اگر یک هدف کوچک باشد از حالا شروع کن و پس انداز داشته باش و ذره ذره پس اندازت را بالا ببرد و به فکر آینده ات باش . اگر کسی دارد از راه نزول مالی را جمع می‌کند باید آن را آرام آرام کنار بگذارد و از طریق درست و حلال امرار معاش بکند برا خانواده اش، کسی که می‌گوید چرا همسر به من احترام نمی‌گذارد ؛ این تقصیر خودم هست من اول باید خوب رفتار کنم و به او احترام بگذارم تا او هم یاد بگیرد که با من چگونه رفتار بکند. باید مواظب رفتارهای ناهنجار خودمان باشیم و افراد را وارد آستانه آشوب نکنیم و به آنها بی حرمتی و بی احترامی‌نکنیم و روی تمام حرفهایمان تمرکز کنیم و صبر داشته باشیم .

مشارکت همسفر اکرم:

سلام دوستان اکرم هستم همسفر ، به خانم الهه عزیز خدا قوت می‌گوییم به مناسبت هفته راهنما. نقطه تحمل یعنی اینکه هر چقدر که نقطه تحمل من بیشتر باشد در نتیجه ظرفیت من بیشتر می‌شود. جناب مهندس مثال خارکنی را می‌زنند که آن خار کن به حضرت موسی می‌گوید: شما از خدا برای من یک تیشه در خواست کن ، وقتی حضرت موسی با خدا درمیان می‌گذارد خداوند می‌فرماید: به صلاحش نیست. این درخواست سه مرتبه از خداوند خواسته می‌شود و بار سوم خداوند درخواست را اجابت می‌کند و می‌گوید: اما بدان که این به صلاحش نیست. اما به خاطر اصرار شما به او می‌دهم. یک روز که حضرت موسی از کوه بر می‌گشتند می‌بینند که خار کن یک نفر را کشته است و علت را جویا می‌شوند و متوجه می‌شوند که خار کن با کسی دیگر در موقع کار درگیر شده است و او را با همان تیشه کشته است. آقای مهندس می‌فرمایند : اکثر انسانها ظرفیت همان تیشه را هم ندارند و نقطه تحمل در همه مسائل وجود دارد. مثل تشنگی، گرسنگی، چاقی و مصرف کننده‌‌‌ای که برای درمان آمدند و روزه ماه مبارک رمضان که اوایل خیلی سخت هست. چون ما همه چیز در اختیار داشته ایم و الان از آنها محروم می‌شویم و هر چه به پایان ماه رمضان نزدیک می‌شویم برایمان لذت بخش تر می‌شود و تاثیر این وادی روی من این بود که قبل از ورود به کنگره همیشه به خاطر مسافرم گریه و زاری می‌کردم و ناراحت بودم. اما زمانی که وارد کنگره شدم متوجه شدم که چه اشتباهی می‌کرده ام و نقطه تحمل من یک شبه به وجود نمی‌آید و ذره ذره این ساختار در من به وجود می‌آید.

مشارکت همسفر وجیهه:

سلام دوستان وجیهه هستم همسفر، نماز روزهایتان قبول حق باشد، اگر من بگویم آدم درستی شده ام باید ببینم چگونه آدم درستی شده ام و این تنها به گفتن نیست. آدم درست دروغ نمی‌گویید. غیبت نمی‌کند و حرفهای من باید وارد مرحله عمل بشود. پس باید روی کار‌های جزیی تمرکز کنم تا آنها را به سطح بالاتری برسانم. آقای مهندس می‌فرمایند :اگر من تمام دیوان حافظ را حفظ باشم چه ارزشی برای من دارد؟ زمانی ارزشمند است که من آن را به کار ببندم. اگر من صد تا سی دی بنویسم ولی از آنها آموزش نگیرم و چیزی از آنها نفهمم و در زندگیم عملی نکنم چه ارزشی دارد ! زمانی که من سی دی می‌نویسم باید آنها را در زندگی پیاده کنم. هر انسانی یک نقطه تحمل دارد. وقتی که از آن حد فرا تر برود وارد آستانه آشوب می‌شود. مثل یک طنابی که همینطور می‌کشیم تا یک جایی که پاره می‌شود. مثل انسانی که از جان خودش می‌گذرد و دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. وقتی انسان وارد آستانه آشوب می‌شود رنگ چهرها تغییر می‌کند و گوشهایش سرخ می‌شود و ضربان قلبش تند تر می‌شود و بدنش به لرزه می‌افتد. دقیقا برای من هم همین اتفاق می‌افتاد و با مسافرم دعوا می‌کردم. از او ناراحت می‌شدم و به او می‌گفتم چرا با من اینگونه رفتار کردی ؛ هر روز زندگیم بدتر میشد و دختر شش ساله ام می‌گفت: من از دست شما خسته شده ام و دلم می‌خواهد بمیرم و در خلوت با خدا درد دل می‌کرد و می‌گفت: خدا یا من را ببر و گریه می‌کرد. خدا را شکر می‌گوییم که اذن ورود من به کنگره صادر شد و با آموزش‌های راهنمای عزیزم و آقای مهندس و گوش کردن به سی دی‌ها متوجه شدم که باید نقطه تحملم را بالا ببرم تا به یک نقطه تعادل برسم. اکنون زندگیم آرامش گرفته است و این را از حرفهای خانواده ام متوجه می‌شوم. دخترم که می‌گوید مامان چقدر تو مهربان شده‌‌‌ای و بابت این خیلی خوشحال هستم که تغییر کرده ام .

مشارکت همسفر فاطمه 3:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر، طاعتتان قبول باشد انشاالله . آقای مهندس فرمودند: کسی که در راه صراط مستقیم باشد و کارهایش درست باشد خداوند او را ترمیم می‌کند و انسان طبیعتا از هر حیوانی بالاتر است و تمام رذایل و فضایل را دارد و مختارالخطا هست و اختیار کامل به او داده شده که راه خوب را انتخاب کند یا بد را ، دو پیامبر برای انسان قرار داده شده است. یکی پیامبر درون و ذیگری پیامبران بیرونی که دستورات را از طرف خداوند به ما ابلاغ می‌کنند برای صلح و دوست دوستی. ما باید نقطه تحمل را در افراد در نظر بگیریم و طبق آن برخورد کنیم و مراقب رفتار و اعمال خود باشیم که آنها را وارد آستانه آشوب نکنیم .

مشارکت همسفر منصوره :

سلام دوستان منصوره هستم همسفر ، به راهنمای عزیزم عرض خدا قوت دارم و امیدوارم طاعتتان مورد قبول واقع شده باشد . هر چیزی از نقطه تحمل خارج شود در واقع از نظام خارج شده است، در مسائل ضد ارزشی با لا بردن نقطه تحمل خیلی راحت ولذت بخش است اما در مسائل ارزشی با سختی همراه است و به قول آقای مهندس از انسان پوست می‌کند. برای اینکه انسان آنها را انجام ندهد به تفکر آموزش و دانایی احتیاج دارد. زمانی که من وارد کنگره شدم آقای مهندس در اکثر سی دی‌ها می‌فرمودند که باید در صراط مستقیم قرار بگیریم و از ضد ارزشها دوری کنیم مثل دروغ گفتن ، تهمت زدن ، غیبت کردن و این چیزها برای من خیلی عادی بود و همیشه پشت سر دیگران صحبت می‌کردم و اگر چیزی خلاف میلم بود سرزنش می‌کردم و وقتی که دانایی من در این موارد بالا رفت فهمیدم که نباید انجام دهم. وقتی وارد جمعی می‌شدم که این رفتارها بود حس بدی به من دست می‌داد و با خودم مبارزه می‌کردم که در آن جمع نشینم و الان حتی در خلوت خودم هم در مورد کسی قضاوت نمی‌کنم و سرزنش نمی‌کنم وهمه اینها را از آموزش‌های کنگره و خانم الهه عزیز من دارم .

مشارکت همسفر زهرا :

سلام دوستان زهرا هستم همسفر، خانم الهه جان هفته راهنما را به شما و آقای مهندس و خانواده محترمشان تبریک می‌گوییم .خیلی سپاس گزارم که چراغ راه زندگی من شدید و آرامش را به زندگی من هدیه دادید و من خیلی مدیون شما هستم و راه و رسم زندگی را شما به من آموختید و امیدوارم که برکتش چندین برابر به زندگیتان بر گردد. در مورد خودم اینکه من فکر می‌کردم که نقطه تحملم بالا رفته در صورتی که خیلی پایین بود و فقط تحمل می‌کردم و تحمل می‌کردم و شده بودم زودپز و فقط اطلاعات و مواد وارد می‌کردم ولی هیچ استفاده‌‌‌ای نمی‌کردم. مثل یک زود پز اگر از سوپاپ استفاده نکند یعنی دانایی ندارد و از دانایی اش استفاده نمی‌کند .

در ادامه کمک راهنمای محترم خواستند که سفر اولیها در مورد سی دی قضاوت مشارکت کنند:

مشارکت همسفر خدیجه :

قضاوت یعنی صدور حکم و اینکه در اندیشه خودمان در مورد دیگران حکم می‌کنیم و این بر اساس اطلاعات ناقص و شنیده‌های ما است و خیلی راحت این کار را انجام می‌دهیم و خودمان هم کلانتری هستیم. هم دادگستری هم وکیل مدافع و هم قاضی و تنها چیزی که این وسط نیست. متهم است و به اندازه یک تنفس رای را صادر می‌کنیم بدون حتی گفتن دیالوگی وای اگر به گوش طرف برسد حتما ناراحت می‌شود و انقدر هزینه این کار سنگین است که اگر بدانیم هیچگاه این کار را انجام نخواهیم داد.

مشارکت همسفر فرزانه :

در وادی پنجم به ما می‌گوید که در جهان ما تفکر قدرت مطلق حل نیست و توام با راه رفتن ، یعنی برای اینکه به هدف برسیم باید حرکت بکنیم و تا حرکت نکنیم نمی‌توانیم به نتیجه برسیم. مثلا اگر ما خروارها طلا داشته باشیم آن طلاها زیر خاک باشد هیچ فایده‌‌‌ای برای ما ندارد. تا زمانی که مورد استفاده قرار نگیرد.حتی برای خوردن یک ساندویچ ساده ابتدا باید در اندیشه من آن شکل بگیرد و بعد ببینم که باید آن را چگونه تهیه کنم و بعد به فکر خوردن آن باشیم با نوشابه بخوریم یا بدونه نوشابه وهمه اینها حائز اهمیت است . جهان ما به سه قسمت تقسیم شده است، جهانی که در آن زندگی می‌کنیم، جهانی که هنگام خواب اتفاق می‌افتد و بعضی از خوابها در ذهنمان ثبت می‌شوند و بعضا نه، جهان سوم جهان ذهن است که فوق العاده پیچیده است و آنقدر شگفت انگیز هست که برای ما قابل درک نیست. در جهان ذهنی تمام ساختارهای ما را به وجود می‌آورد و به ما کمک می‌کند که بسیار آدم قوی بشویم و در رسیدن به اهداف و رویاهایمان قوی بشویم .

در ادامه کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه صادقی در مورد دستور جلسه وادی نهم و تاثیر آن رو من فرمودند:وقتی نیرویی از کم شروع شود و به درجه بالا و بالاتر برسد به قول بچه‌ها ظرفیت پیدا می‌کند ، ظرفیت را هفته گذشته معنی کردیم ظرفیت یعنی دانایی و دانایی سه پارامتر دارد : تفکر، تجربه و آموزش و باز به قول خودتان منصوره گفت که هر موجودی یک ظرفیتی دارد. مثلا چوب یک ظرفیتی دارد ، بعضی از چوبها ، چوب بعضی از درختان خیلی فوق العاده سفت هستند و به درد درست کردن میز و صندلی می‌خورند و بعضی چوبها نه ، بعضی چوبها را دیدید که برای ترکه زدن خوب هستن مثل چوب درخت گیلاس که آن زمانها کسی رو تنبیه می‌کردندو از چوب آن استفاده می‌کردند. یعنی چون انعطافش و قدرتش زیاد می‌توتنستند از آن استفاده کنند اما در ساخت میز و صندلی نمی‌شود از آن چوب استفاده کرد. پس هر چیزی یک ظرفیتی دارد و از آرزو می‌خواهم که سی دی دامنه ارتعاش رو به لیست سی دی اضافه کند چون در این سی دی آقای امین می‌فرمایند که بعضی از انسانها ظرفیتشان یا آن میزان دانایی یا میزان فشاری که می‌توانیم به آنها بیاوریم به اندازه یک نفر یک خودکار هست ؛ به یاد دارید خودکار‌های چهار رنگ (قرمز ، آبی، سبز، مشکی) را که بچه بودیم خیلی مد شده بود. این خودکار‌های چهار رنگه که یک فنری داشت که نسبت به خودکارهای عادی فنرش بزرگتر بود و اگر سبز رو فشار می‌دادی به رنگ سبز می‌نوشت ولی اگر هم زمان دو رنگ را باهم فشار می‌دادی چه اتفاقی می‌افتاد ؟ کلا خودکار هنگ می‌کرد و دیگر به درد نوشتن نمی‌خورد. امیدوارم که آن خودکار را یادتان باشد. یعنی ظرفیتش در این حد بود که شما با یک رنگ آن کار کنید و اگر بیشتر از این بود خودکار از کار می‌افتاد حالا مگر اینکه آن موقع‌ها که گران بود تو بابتش صد تومان پول داده بودی ! خوب هر چیزی یک ظرفیتی دارد. مثلا درختان بعضی از درختان مثل درخت گیلاس فوق العاده حساس است. مثلا الان گیلاس‌ها در آمده اند البته خیلی از آنها هنوز سبز هستند. اگر امشب یک مقدار هوا سرد بشود کلا گیلاس‌ها از بین می‌روند و امسال دیگر گیلاسی وجود نخواهد داشت چرا ؟ چون ظرفیتش کم ،ولی خیلی خوشمزه است. بله ولیکن اگر که امشب کمی‌هوا سرد بشود کل آلبالو و گیلاس‌ها از بین می‌روند. در مقابلچه را داریم؟ درخت خرما را داریم انقدر این درخت خرما بامزه است. آقای حکیمی‌می‌فرمودند که در زمان جنگ کاتیوشا (خمپاره‌های بزرگ) خورده پای درخت خرما و آن هیچ مشکلی برای به وجود نیامده است. انقدر محکم هست . دوستی در جنوب ایران دارم که چند وقت پیش آتشی برای کباب درست کرده بود و من می‌دیدم که رنگ آتش صورتی بود بی نهایت قشنگ وجذاب بود و به من گفت می‌دوانم این آتش از لیف درخت خرما از چوب درخت خرما ایجاد شده به خاطر همین رنگش فرق می‌کند و علاوه بر آن خرما میوه‌‌‌ای هست که اگر در کل سال شما چیزی استفاده نکنید روزی چند عدد خرما مصرف کنید همه چیز بدن شما را تامین می‌کند !! ولی آبی که به آن می‌دهید چیست ؟ آب گوگرد؛ تلخ ترین آب دنیا را باید به او بدهی چون در شوره گز و بوشهر بقیه جاهای درخت خرما می‌کارند مثل آبادان و اهواز جاهای خیلی خیلی گرم یعنی حرارت خیلی خیلی زیادی را باید تحمل بکند و آیی هم که به او می‌دهند آب گوگرد هست و دوست من تعریف می‌کرد که خرماهای برازجان شیرین ترین خرما است. وقتی وارد این شهر میشوید انقدر گوگرد دراین آب زیاد هست که شما احساس می‌کنید وارد فاضلابخانه شده اید و حالا به هم می‌خورد. آن وقت چه اتفاقی می‌افتد ؟ این درختان خرمای برازجان گرمای شدید را تحمل می‌کند آن بوی نامطبوع آب را هم تحمل می‌کند. در عوض چی چیزی می‌دهد ؟ شیرین ترین میوه را می‌دهد !!حالا فکر کنید و خرما را با گیلاس مقایسه کنید ، خرما برای یک عمر غذا است و اگر چیزی برای خوردن نداشته باشید به تنهایی پروتئین را تامین می‌کند. قند خون را تامین می‌کند و انرژی لازم را به بدنتان می‌رساند و سر حالتان می‌آورد و اگر در طول سال خرما بخورید هیچ اتفاقی برایتان نمی‌افتد البته نه اینکه همتون برید بچسبید به خرما. منظورم این است که اگر هیچ غذایی نخورید خرما به تنهایی یک غذا محسوب می‌شود و در مقابل ما گیلاس را داریم گر چه که خیلی خوشمزه است اما اگر شما دو روز پشت سر هم گیلاس بخورید از معده درد به خودتان می‌پیچید.خوب چه تفاوتی در گیلاس و خرما وجود دارد؟ در اینکه خرما بسیار ظرفیتش بالا رفته است .چرا ظرفیتش بالا رفته است ؟ چون شرایط بسیار سختی را تحمل کرده ،صبر کرده ؛ تحمل کردن و صبر کردن را امروز در جلسه آکادمی‌در اینستاگرام یکی توضیح داد ،گفت صبر یعنی وقتی یک چیزی را با خوشی تحمل می‌کنم و می‌پذیرم ولی تحمل کردن مثل این است که من یک گونی پر از سنگ و آجر را روی دوشم حمل می‌کنم و هم غر می‌زنم که چقدر سخته و چقدر فلان ولی صبر کردن یعنی داری همان گونی سنگ رو می‌بری همان فشار‌ها را تحمل می‌کنی ولی هیچ نمی‌گویی چرا هیچ نمی‌گویی؟ برای اینکه می‌دانی اگر این را بپذیری وصبر کنی در تو رشد ایجاد می‌شود. یک چیز دیگر هم هست و این خیلی خیلی مهم است ، آن چیست؟ این را باید بپذیرم جز بایدهایی هست که باید بپذیرم و این باید چیست ؟ این است که اگر من درشرایطی هستم که دارم سختی تحمل می‌کنم. این عین عدالت است ! چرا عین عدالت؟ چون اگر من آدم بهتری بودم الان جایگاهم بهتر از این بود، چون در جهان هر چیز چیزی جذب کرد . سرد سردی را کشید و گرم گرم ؛ اگر من آدم خیلی خوبی هستم پس چرا این شوهر من ، خوب تو من یک مثالی می‌زدم زمان پرزیدنت اوباما بچه‌ها حتما یادشان هست می‌گفتم اگر من خیلی زن خوبی هستم و لیاقتم خیلی بیشتر از این ...خوب اگر لیاقتم بیشتر از این بود و ظرفیتم هم بیشتر از این بود هر چیزی همان را جذب می‌کرد. الان من باید در کاخ سفید می‌بودم و شوهرم هم اوباما می‌بود الان که اینجا هستم وشوهرم هم این است چرا؟ چون من یکسری بدیهایی دارم و او هم یکسری بدیهایی دارد و اینها در کنار هم دیگر هم را کامل می‌کنند و اگر زندگی بهتری می‌خواهم باید آدم بهتری بشوم و اگر می‌خواهم آدم بهتری بشوم باید دست از کار‌های گذشته ام بردارم و این کار تزکیه است و توام با درد و رنج هست. چرا تزکیه با در ورنج هست ؟ چون فرو رفتن در تاریکی‌ها کاری ندارد و آموزش نمی‌خواهد . من یک بار از جناب امین این سوال را پرسیدم که چرا سخت است که تزکیه و پالایش کنیم ولی ورود به تاریکی‌ها کار سختی نیست ؟ برای اینکه ورود در تاریکی‌ها آنقدر‌ها آموزش نمی‌خواهد. امشب می‌گویی من پول می‌خواهم و می‌روی دزدی می‌کنی ولی اگر بخواهی آدم بشوی چی ؟ اگر بخواهی از راه درست پول درباری چی ؟ باید چکار کنی ؛ اگر من می‌خواهم که از راه درست پول دربیاورم من الهه باید بیست سال درس بخوانم و درس خواندن و علمی‌به اندازه کافی شد بله آن وقت پول هم بهم می‌دهند. پس باید آموزش ببینیم تا در راه درست باشیم و این سختی کار ما است و نگاه جالب دیگر این است که وقتی من آموزش می‌بینم ولی خواهم از تاریکی‌ها خارج بشوم نیروهای تاریکی به راحتی اجازه نمی‌دهند که من از گروهشان خارج شوم و بار‌ها این را گفته آیم که مثل مافیا می‌ماند. اگر فیلم پدر خوانده را ببینید که به نظرم بهترین وقشنگترین فیلم مافیایی هست که ساخته شده است .در این فیلم شما می‌بینید که اگر کسی بخواهد از آنها جدا بشود او را می‌کشند چرا ؟ چون نیروی مافیایی مثل همه ساختار‌های دیگه دوست ندارد که تحلیل برود و کوچک بشود و ضعیف بشود بنابراین نیروی خود را از دست نمی‌دهد. از آن طرف من می‌خواهم از نیروهای تاریکی خارج شوم و آنها نمی‌گذارند چون دارد از من تغذیه می‌کند و از طرف دیگر آیا نیروی روشنایی به این راحتی اجازه می‌دهد که من وارد سیستم آنها بشوم ؟ نه!! چرا ؟؟ زیرا آنها هم نیروهای خودشان را می‌خواهند . به قول آقای مهندس می‌فرمایند: که نیروهای روشنایی مثل نیروهای تاریکی دنبال آدم‌های باهوش و قوی هستند. اگر قرار هست من از دست تاریکی خارج بشوم وبه سمت روشنایی حرکت بکنم باید تغییراتی در من اتفاق بیفتد ؛ تغییراتی که ساختار‌های مرا تغییر بدهد .چگونه ساختارهای من تغییر بکند ؟ باید همزمان شروع بکنم و کم کم نه به قول سمیه تند تند بخواهم عصبانی نشوم چون آن وقت مثل مثال زود پز می‌شوم زود جوش می‌آورم واز کوره در می‌روم ؛ آرام آرام باید شروع به حرکت بکنم وقتی آرام حرکت می‌کنی داری روی دروغ کار می‌کنی میبینی که غیبت کردن هم دارد کم تر میشود و و قضاوتت هم کم می‌شود و شهادت دروغ دادنت هم کم می‌شود خوب مثل این است که وقتی شما وارد مزرعه می‌شوید و می‌خواهید آشغالها را جمع کنید که گندم بکارید در آنجا که فقط پلاستیک را جمع نکنید که اگر شیشه هست آنها هم جمع می‌کنید. اگر بطری هست آنها را هم جمع میکنید و این یعنی من با این کار دارم زمان می‌دهم هم پروسه زمان را در نظر می‌گیرم و هم به تدریج و هم تکرار می‌کنم آن موضوع را این را به مدت یک سال دوسال ادامه می‌دهم و هر روز هم انجام می‌دهم تا اینکه بتوانم کم کم از این ضد ارزشها فاصله بگیرم

فاطمه سوال پرسیده که من چگونه بفهمم که نقطه تحملم تغییر کرده است؟ هیچکس نمی‌تواند این را به شما بگوید و فقط خودتان هستید که می‌توانید بگویید و خودمان را با قبل مقایسه کنید. اگر من هنوز همان خانم هستم که بودم خودم می‌توانم این تشخیص را بدهم و کسی دیگری نمی‌تواند بگویید .

خدیجه پرسید که من به سرعت به آشوب کشید می‌شوم چه باید بکنم ؟ خوب باید بگردیم دنبال اشکال کار در کدام ضلع از مثلث جهل است که من عصبانی می‌شوم و این اشکال فقط در منیت است وقتی که به اسب شاه می‌گویند یابو به ما بر می‌خورد و ناراحت می‌شویم. به اسب شاه می‌گویند یابو یعنی چی ؟ یعنی وقتی که من فکر می‌کنم که من الان اسب دربار هستم و دقت نمی‌کند که هر جفتشان اسب بار کشی هستند ولی اگر بهار بگویند یابو به او بر می‌خورد چون فکر می‌کند از جاه و مقامش کمک می‌شود.این باعث می‌شود که من زود عصبانی بشوم و به من بر بخورد. تنها علت منیت این هست که به اسب شاه گفتند یابو . آقای امین می‌فرمایند :انسانهایی که هنوز بهشان بر می‌خورد و هنوز زود رنج هستند اینها در اعماق تاریکی‌ها هستند.

جلسه با دعای دوستان به پایان رسید.

دستور جلسه هفته آینده :سی دی فلز وجودی

برداشت از : سی دی سرنوشت

نوع مطلب :
برچسب‌ها :
لینک‌های مرتبط :

بازدید : 1044
پنجشنبه 17 ارديبهشت 1399 زمان : 19:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همسفران عشق

به نام قدرت مطلق الله

همسفران عشق

کارگاه مجازی لژیون همسفران عشقبه استادی سرکار خانم الهه و دبیری همسفر خانم خدیجه در تاریخ ۹۹/۲/۱۳ با دستور جلسه سی دی جهان بینی ۱ و ۲ را ساعت آغاز به کار کرد.

به نام قدرت مطلق الله جلسه را آغاز می‌کنیم. سلام دوستان الهه هستم همسفر.‌‌ان‌شاء الله که حال همه دوستان خوب باشد و در کمال صحت و سلامت به سر ببرید. امروز هشتم ماه مبارک رمضان هست و بر شما مبارک باشد.‌‌ان‌شاء الله که بتوانیم جلسه خیلی خوبی را در کنار یکدیگر داشته باشیم. من منتظر شنیدن مشارکت‌های شما هستم.

مشارکت همسفر منصوره:

سلام دوستان منصوره هستم همسفر. طاعات و عبادات خانم الهه و دوستان عزیزم قبول باشد. در رابطه با جهان بینی آقای امین می‌فرمایند: یک استاد باید درس را به ساده ترین شکل ممکن بیان کند که هر قشری از افراد آن را متوجه بشوند. آقای امین می‌فرمایند من جهان بینی را در دبیرستان و دانشگاه داشتیم ولی هیچ زمان متوجه آن نمی‌شدم. هر کس که جزوه جهان بینی را بخواند حداقل پنج درصد متوجه منظور آن می‌شود. گاهی اوقات ما می‌خواهیم کاری را انجام بدهیم و تمام کارهای مقدماتی آن را هم انجام داده ایم ولی اذن انجام آن کار داده نشده است و نمی‌توانیم آن را انجام بدهیم. هر گاه بخواهیم یک درسی برای ما ملموس بشود باید از آن تصویری بسازیم زیرا با تصویر یادگیری بهتر و زودتر صورت می‌گیرد به همین دلیل در جزوه جهان بینی از مدل‌ها هم استفاده کردیم و از شبیه سازی‌ها هم استفاده کردیم و این برای همه نورد استفاده هست و افرادی که در تاریکی هستند را از آن خارج می‌کند و مثل یک طناب محکم می‌ماند.

مشارکت همسفر خدیجه:

سلام دوستان خدیجه هستم همسفر. روز معلم را به خانم الهه عزیزم تبریک می‌گویم و بهترین‌ها را برای شما آرزومند هستم. جهان بینی برداشت و ادراک ما از جهان اطراف ما است که با زبان ساده بیان می‌شود و مهم ترین کار استاد هم بیان کردن مطالب با زبان ساده است و با روش مدلی و تصویری مخاطب در ذهن خودش تصویرسازی می‌کند تا خوب یاد بگیرد مثل نفس که به شهر تبدیل شده و جهان بینی برای همه انسان‌ها لازم است مخصوصا انسان‌هایی که اسیر تاریکی هستند. در کنگره کسانی که زیر بار جهان بینی نرفتند برگشت کردند و باید دارو و جهان بینی همراه با هم باشد تا درمان اعتیاد ماندگار باشد. زمانی که یک پنجم دارو کم می‌شود یعنی یک پنجم به دانایی اضافه شده است و زمانی اندروفین در غدد ما ترشح می‌شود که دانایی ما افزایش پیدا کرده باشد. حالا یک سوال پیش می‌آید که چرا ما با جهان بینی دانا نشده ایم زیرا تا حالا اسیر ضد ارزش‌ها بوده ایم و را به طرف نادانی برده است و ما باید برای مبارزه با جهل خودمان قوانین بازی را که همان تحمل سختی و صبر کردن است را بلد باشیم و نیروهای بازدارنده درجه بندی دارند تا ما را به تکامل برسانند که اگر بدون آگاهی و دانایی باشد این نیروها نقش مخرب دارند و اگر با دانایی همراه باشند نقش مکمل دارند و این نیروهای بازدارنده منیت، ترس، ناامیدی هستند و ابزار این نیروها جهل و ناآگاهی است که هر بار با غیبت، تهمت، سرزنش و دروغ حس‌های ما را آلوده می‌کنند و وقتی حس آلوده شد عقل نمی‌تواند فرمان درست بدهد و دانایی مثل استخر آبی می‌ماند که اگر حس آلوده باشد مانند یک استخر کثیف که حتی اگر یک سطل زباله هم داخل آن بریزیم آلودگی دیگر پیدا نیست ولی اگر استخر تمیز باشد یک برگ هم داخل آن بیندازیم آن برگ پیدا است و این به دلیل این است که حس‌ها پالایش شده اند و انسانی که پالایش کرده باشد زود متوجه آلودگی می‌شود. پس ما باید جهان بینی بالایی داشته باشیم که حس‌های ما آلوده نشوند و بتوانیم تصمیم‌های درست بگیریم.

مشارکت همسفر مریم:

سلام دوستان مریم هستم همسفر. امیدوارم طاعات و عبادات شما قبول باشد. جهان بینی همان نوع نگرش ما به جهان بیرون است و هر شخصی از یک زاویه بیرون را نگاه می‌کند. معلم خوب کسی است که صحبت‌های او را همه متوجه بشوند. مسئله را با مثال برای افراد توضیح بدهد که قابل درک باشد. استاد امین می‌فرمایند که فرد مصرف کننده باید جهان بینی داشته باشد که چرا دارو را پله پله کم می‌کند و گر نه همه فقط دارو می‌گرفتند و نیازی به آموزش نداشتند. باید به دانایی برسد زیرا اگر به دانایی برسد غدد بدن او ترشح می‌کند و تا یک پنجم دانایی پیدا نکنند یک پنجم مواد را نمی‌توانند کم کنند. به نظر من جهان بینی برای منِ همسفر لازم است وقتی وارد کنگره می‌شوم همه چیز برای من نامفهوم است و با گوش کردن سی دی‌ها و مثال‌هایی که آقای مهندس و استاد امین می‌زنند مسئله برای من قابل درک و قابل فهم می‌شود و متوجه می‌شون که چرا باید مستقیم را رها کنم و در زمان درمان نباید به ایشان گیر بدهم و چشم گفتم را یاد می‌گیرم و این که کجا باید صحبت کنم و کجا نباید صحبت کنم و این جهان بینی است و این جهان بینی به من یاد می‌دهد که اگر می‌خواهی مسافر شما به درمان برسد باید مطیع و همسفر ایشان باشید و باید کفش‌های آهنین بپوشم پا به پای ایشان بروی. گرچه مسیر طولانی است ولی باید در این مسیر صبر داشته باشید تا این که به خواسته درونی که همانرهایی و دوری از تاریکی‌ها و ضد ارزش‌ها است برسیم.

مشارکت همسفر وجیهه:

سلام دوستان وجیهه هستم همسفر. این روز عزیز را به استاد عزیزم خانم الهه تبریک می‌گویم. دستور جلسه راجع به جهان بینی است که آن چه ما نسبت به کل هستی جهان درونی و جهان بیرونی برداشت، ادراک و دریافت می‌نمائیم جهان بینی نام دارد. هدف اصلی در جهان بینی به وجود آمدن تصویر ذهنی است. آقای امین می‌فرمایند یکی از درگیری‌ها در زندگی من سخت و دشواری مطالب بوده است و یک زمان یک فردی دوست دارد که یک هنری را یاد بگیرد و پیش استاد که می‌رود هر چه که او می‌گوید یاد نمی‌گیرد و تلاش بسیار می‌کند تا جایی که دیگر خسته می‌شود و قید آن هنر را می‌زند. برای من دقیقا این اتفاق افتاد من همیشه دوست داشتم که یک هنری داشته باشم و فرد مهمی‌باشم ولی هیچ وقت این اتفاق رخ نداد به همین دلیل فکر می‌کنم که من اصلا نمی‌توانم چیزی را یاد بگیرم و همیشه خودم را دست کم گرفتم و از دست خودم ناراحت هستم که چرا من کاری نمی‌توانم به مردم خدمت کنم مثلا برای مشارکت‌ها من همیشه خوب سی دی‌ها را گوش می‌کنم و بعد نکته برداری می‌کنم و سپس ویس می‌گیرم در جایی که من دوست دارم سی دی‌ها را حفظ کنم بعد مشارکت کنم و به همین دلیل همیشه با خودم درگیر هستم. آقای امین می‌فرمایند در مدرسه و در دانشگاه چیزهایی می‌خواستم یاد بگیرم ولی نمی‌توانستم و من با گوش کردن این سی دی متوجه شدم که من همین طور بودم و از این سی دی این را فهمیدم که اگر چیزی را یاد گرفتم باید طوری آن را بیان کنم که دیگران هم آن را یاد بگیرند یعنی به ساده ترین شکل ممکن باشد. امیدوارم که در این سفر با گوش کردن سی دی‌ها و آموزش‌های خانم الهه موفق بشوم و خدمت گزار کنگره بشوم.

خانم الهه کمک راهنمای محترم فرمودند:

اگر یک استاد واقعا مطلبی را فهمیده باشد، همان طور که آقای مهندس همیشه می‌فرمایند یک استاد کهکشان شناسی و ستاره شناسی در ناسا ( بزرگ ترین سازمان شناسایی ستاره‌ها و کهکشان‌ها است و دانشمندان خبره ایی دارد) با آن همه اطلاعات و دانایی خودش باید بتواند اگر چیزی بلد است به یک پیرزنِ نود ساله بی سواد در یک دهات دور افتاده یاد بدهد. اگر این آدم باسواد توانست آن مطلب را این قدر آسان کند که آن پیرزن از آن پیچیدگی‌ها سر در آورد یعنی برای او آسان شد و مطلب را متوجه شد این یعنی آن دانشمند هم این را فهمیده است و گرنه اگر یک استادی یک مطلب سختی را یاد بدهد و هیچ کس هم هیچ چیزی نفهمد این یعنی آن استاد خودش هم هیچ چیزی نفهمیده است و این خیلی مهم است. زمانی که ما در راه تزکیه و پالایش یعنی همین قدمی‌که در آن هستیم را ادامه می‌دهیم چون حس‌های ما صاف تر و بازتر می‌شود فهم ما بالاتر می‌رود و وقتی درک ما از یک چیزی بالاتر می‌رود یعنی قدرت ما بالاتر رفته و سواد یا دانایی و یا حس ما نسبت به قضایا خیلی خیلی بهتر می‌شود.

مشارکت همسفر سحر:

سلام دوستان سحر هستم همسفر. در سی دی جهان بینی ۱ و ۲ آقای امین مطالب زیبایی را بیان کردند و گفتند جهان بینی فقط مختص افراد معتاد نیست بلکه تمام افراد می‌توانند از آن استفاده بکنند. افرادی که در تاریکی هستند و می‌خواهند از تاریکی نجات پیدا بکنند این جزوه مثل طنابی محکم می‌ماند که می‌تواند به آن‌ها کمک بکند هر چند این طناب برای افراد عادی هم خیلی نیاز هست اما کسی که در دام اعتیاد افتاده یک سری حس‌ها و توانایی‌هایش را از دست داده است پس شاید آن شخص بیشتر به جهان بینی نیاز داشته باشد. ایشان فرمودند در اوایل کنگره افرادی بودند که از جهان بینی استقبال نمی‌کردند و آن‌ها اعتقاد داشتند که آمدند که به درمان برسند و نمی‌خواستند که مثل یک دانشجو علمی‌را بیاموزند در صورتی که این یک ایده اشتباه است. اعتیاد با بیماری‌های دیگر فرق می‌کند و اعتیاد مثل سرماخوردگی نیست که با دادن یک دارو به فرد بعد از یک هفته بهبود پیدا بکند. اعتیاد علاوه بر دارو به یک سری مطالب و جهان بینی هم نیاز دارد که فرد باید آن‌ها را بداند و وقتی فرد نسبت به آن‌ها آگاهی و اطلاعات کسب می‌کند و دانایی او افزایش پیدا بکند یک سری هورمون‌هایی در بدن فرد ترشح می‌شود و فرمان‌هایی را به او می‌دهد که در درمان بیماری او نقش کمک کننده را دارد.

مشارکت همسفر فاطمه ۲ :

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. امیدوارم که حال همه دوستان و خانم الهه عزیزم خوب باشد. دستور جلسه جهان بینی است که من با هر بار گوش کردن این سی دی یک نکته را متوجه می‌شوم زیرا من هنوز اول راه هستم و این که بخواهم با یک بار گوش کردن و خواندن این سی دی همه را متوجه بشوم انتظار بزرگی است. من که قبلا در ترس و ناامیدی و منیت خودم بودم نمی‌توانم با یک بار گوش کردن همه را بفهمم. منِ فاطمه برای این که بخواهم هر چیزی را یاد بگیرم باید اول قوانین آن را یاد بگیرم برای زندگی کردن باید اول قوانین زندگی کردن را فرا بگیرم و برای این کار باید صبر و حوصله داشته باشم و زمانی که گام بر می‌دارم در مسیر نیروهای بازدارنده سراغ من می‌آید و اگر من بتوانم در مقابل سختی‌ها صبر داشته باشم به یک لذت و آرامشی می‌رسم. زمانی که نیروهای بازدارنده به سراغ من آمدند دو راه دارم یکی این که در مقابل آن‌ها بایستم و با آن‌ها مبارزه کنم که این راحت تر هست و دوم این که فکر کنم و راه حل آن را پیدا بکنم و اگر فکر کردم و راه حل را پیدا کردم نیروهای بازدارنده نقش مکمل برای من دارند و باعث می‌شود که من یک قدم به سمت تکامل بر دارم که آقای امین می‌فرمایند رشد و تکامل بدون نیروهای بازدارنده ممکن نیست و دقیقا من در این روزها این نیروهای را با تمام وجود درک کردم و امیدوارم که بتوانم راه حلی برای آن‌ها پیدا کنم که یک قدم برای رشد خودم بردارم.

مشارکت همسفر فاطمه ۱ :

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. پیشاپیش هفته راهنما را خدمت خانم الهه عزیرم تبریک می‌گویم و از ایشان بابت زحمات شبانه روزی که برای ما متحمل می‌شوند تشکر می‌کنم. در این سی دی آقای امین می‌فرمایند هر آموزشی که در جا هست باید یک الفبایی داشته باشد که افراد با توجه به آن الفبا بتوانند مفهوم آموزش‌ها را بهتر درک بکنند. قابلیت استاد این است که بتواند مفاهیم را به ساده ترین شکل ممکن بیان کند. در ادامه گفتند هر استادی که می‌خواهد چیزی را به شاگرد آموزش بدهد از یک ابزاری استفاده می‌کند مثل خودشان که برای بیان مفاهیم جهان بینی از تصاویر ذهنی استفاده کردند. آقای امین مثال زیبایی زدند و گفتند برای هر چیزی دانایی و ظرفیت نیاز است مثلا شما یک کشور را در نظر بگیرید که کارخانه‌های متفاوتی در آن کشور است و زمانی که تولیدات خودش را که پنج میلیون بشکه نفت است را صرف کارخانه می‌کند اما زمانی که مصرفی نداشته باشند و ذخایر آن‌ها بعد از یک مدتی به یک چیز مزاحم تبدیل می‌شود و گفتند شخصی که به کنگره می‌آید حتی اندروفین و دینورفین هم می‌خواهد در بدن شخص تولید بشود باید دانایی و ظرفیت او بالا برود.

مشارکت همسفر آرزو:

سلام دوستان آرزو هستم همسفر. روز معلم را به اول معلم کنگره ۶۰ جناب آقای مهندس دژاکام و همچنین خانم الهه عزیزم تبریک عرض می‌کنم. هر چه که یاد گرفتم از بیان شیوا و رسا خانم الهه عزیزم بوده است. این جزوه در سال ۸۲ چاپ شده و علت این بوده که از دو سال پیش که این کلاس‌ها شروع شده بوده و لی سیستم صوتی نبوده برای ضبط آن‌ها و نه نوشتارهای مکتوبی و لازم بوده که مدون بشود.برای هر کاری باید ابتدا الفبای آن را یاد بگیریم و کاربرد جهان بینی ۱ و ۲ همین یاد دادن الفبا است. به دلیل این که این جزوه متعلق به همه است باید طوری نوشته بشود که برای همه قابل دسترسی باشد و بتواند یک تصویر ذهنی بسازد. در واقع کسی که طالب علم است انرژی او هرز نرود و قید آن را بزند. ایشان می‌فرمایند به عقیده من علم پیچیده نیست اگر استاد پایه‌ها را محکم بگذارد و قوانین آن را درست یاد بدهد و به ساده ترین شکل ممکن بیان کند برای همه قابل فهم است و دیگر کسی قید علم و دانش را نمی‌زند. کسی که در اعتیاد است که تاریک ترین نوع تاریکی است خیلی بندهایی به دست او زده شده است و حس‌هایی را از دست داده است و آن فرد باید بداند که از کجا دارد ضربه می‌خورد و مطالب جهان بینی به او کمک می‌کند.

مشارکت همسفر ندا :

سلام دوستان ندا هستم همسفر. آقای امین می‌فرمایند که این جزوه را نوشتیم که یک سری از مدل‌ها را ساده تر توضیح بدهیم. انسان‌ها زمانی می‌توانند مشکلات شان را حل کنند که ظرفیت درونی خودشان را بالا ببرند و برای این کار باید حس آن‌ها خوب بشود. فردی که مصرف مواد را کنار می‌گذارد باید ظرفیت درونی او بالا رفته باشد تا اندروفین و یک سری از هورمون‌ها در او ترشح بشود. فرمودند اگر کسی مواد را کنار بگذارد ولی دانایی او افزایش پیدا نکرده باشد ممکن است که برگشت کنند. در این سی دی که گوش می‌کردم متوجه شدم که آقای امین من را با جهان درون خودم آشنا کرده اند و هر روز که پیش می‌رود متوجه می‌شوم که درون خود من یک شهری است و مدیریت کردن آن چقدر سخت است. همین طور فرمودند صدایی که ما می‌شنویم صدای عقل ما هست که خانم الهه عزیزم یک بار توضیح دادند کاری که انجام دادن آن سخت تر است صدای عقل است و کاری که راحت تر است صدای جن است و از آن روز همیشه حواس من به این موضوع هست که وقتی این صدا را می‌شنوم و معقول است به آن گوش بدهم و همیشه بین این که کدام کار سخت تر است دقت می‌کنم که کار درست را انجام بدهم.

مشارکت همسفر فتانه :

سلام دوستان فتانه هستم همسفر. طاعات و عبادات شما قبول باشد. به نظر من در کنگره ۶۰ جهان بینی به دو مقوله تقسیم می‌شود، جهان بینی بیرون و جهان بینی درون که مد نظر کنگره بیشتر جهان بینی درون است که شناخت، ادراک، دریافت ما نسبت به دنیای اطراف ما است که به عنوان یک فرد از آن غافل بودیم. جهان بینی با جسم رابطه متقابل دارد. زمانی که جسم من کمی‌به تعادل رسید تعاریفی مثل خدمت، فراگیری آموزش‌های جهان بینی، سی دی گوس کردن و سی دی نوشتن را شروع کردم و جهان بینی من هم به تعادل می‌رسد. مثلث‌هایی در جهان بینی است به نام مثلث دانایی و مثلث جهالت و این‌ها آموزش‌هایی است که به فرد مصرف کننده داده می‌شود. باید سعی کنم در مقابل نیروهای بازدارنده بایستم تا بتوانم رها بشوم. به نظر من جزوه جهان بینی را این که کم حجم است ولی حاشیه نداشت و این جزوه با فرد رابطه برقرار می‌کند.

خانم الهه کمک راهنمای محترم فرمودند :

زمانی که من سی دی گوش می‌دهم بعد می‌نویسم، من هم که راهنمای شما هستم سی دی‌ها را واو به واو می‌نویسم اگر آقای مهندس بخندند در پرانتز می‌نویسم خنده آقای مهندسعطسه یا سرفه بکنند می‌نویسم عطسه یا سرفه آقای مهندس خوب این یک مرحله است می‌نویسم، مرحله بعدی این است که بیشتر از صد بار هر سی دی را من می‌خوانم الان چیزی که وجیهه گفت ما چیزی را یاد می‌گیریم و بعد یادمان می‌رود چرا یادمان می‌رود برای این که تکرار تکرار تکرار نمی‌کنیم این خیلی مهم است. بعد وقتی که چیزی را تکرار کردیم و یاد گرفتیم، من یک بار سی دی را گوش کردم، نوشتم، حالا تکرار می‌کنم یک بار دوبار می‌خوانم از روی آن، حالا می‌خواهم از روی آن سی دی مشارکت کنم نباید مشارکت را بنویسم بعد از روی مشارکتم بخوانم این بدترین و اشتباه ترین کار است. چه کاری باید انجام بدهم؟ باید آن چه که فهمیدم را، من به بچه‌ها می‌گفتم من یک دفتر دارم دفتر سی دی من است که واو به واو نوشته ام و یک دفتر دیگر دارم که آن دفتر خلاصه برداری‌های من است یعنی هر سی دی که واو به واو نوشته شده را برای من چند تا نکته مهم داشته که من در آن جا نوشته ام حالا وقتی می‌خواهم مشارکت بکنم من از روی چیزی، شما تا حالا دیدید من که راهنمای شما هستم یک بار جزوه دستم باشد و سر لژیون بیایم هیچ وقت، هیچ کس تا حالا ندیده که من جزوه دستم بگیرم و به لژیون بیایم چرا این اتفاق می‌افتد؟ برای این که هر کدام از این سی دی‌ها را صدها بار خواندم و له حافظه خودم سپردم حالا هر موقع که اراده کنم می‌توانم از آن‌ها استفاده بکنم. شما وقتی که سی دی را می‌نویسید نباید موقع برداشت نوشتن از روی جزوه بخوانید اصلا اشتباه کاری می‌شود و همه چیز خراب می‌شود باید دو سه یه چهار نکته ایی را که فهمیدید، نکته وار می‌نویسید و باید توضیح آن را زمان مشارکت با زبان خودتان بدهید، به اندازه یه تا کلمه نوشتم کلی توضیح آن را با زبان خودم می‌دهم چرا؟ زیرا اگر من برگردم مشارکت خودم را گوش بدهم خودم هم نمی‌فهمم زیرا از روی نوشته خوانده ام و این خیلی مهم است که ارتباط بین مطالبی که می‌گویم برقرار باشد و این ارتباط را چگونه می‌توانم برقرار کنم؟ به این روش که سی دی را نوشتم، دو بار هم از روی آن خواندم، دفعه سوم آن چیز‌هایی که فهمیدم را، یعنی دفتر سی دی را می‌بندم یک برگه دیگر بر می‌دارم دو تا چهار نکته از آن به یاد من مانده است همان را تیتر وار می‌نویسم حالا می‌خواهم مشارکت کنم نکته اول را می‌گویم و بعد توضیح آن را از خودم می‌گویم که ثابت بشود من هم یک تجربه‌‌‌ای در این قضیه کسب کرده ام این خیلی خیلی مهم است و باید شما دقت کنید. امروز یکی از کمک راهنماها یک سوال در مورد یکی از سی دی‌هایی که آقای مهندس این هفته داشتند و به من گفتند که خانم الهه این جا که آقای مهندس می‌فرمایند استاد من این را به من گفتند من منظور این را متوجه نمی‌شوم، به ایشان گفتم آقای مهندس که این مطلب را الان دوباره تکرار کردند سال ۹۴ در یکی دیگر از سی دی‌هایشان گفتند اسم آن سی دی را یادم نیست ولی توضیح آن را کاملا یادم هست و برای ایشان توضیح دادم یعنی باید این قدر این‌ها را خوانده باشید تکرار کرده باشید و تمرین کرده باشید که بعد بتوانید به راحت ترین وجه ممکن در اختیار یک نفر دیگر بگذارید و اگر من فقط بخواهم یک چیزی را بنویسم و از روی نوشته‌هایم بخوانم این امکان پذیر نیست.

مشارکت همسفر اکرم :

سلام دوستان اکرم هستم همسفر. روز معلم را به خانم الهه عزیزم تبریک می‌گویم. در جزوه جهان بینی آقای امین می‌فرمایند که آن چه از دنیای بیرون و دنیای درون خودمان برداشت، ادراک و دریافت می‌کنیم را جهان بینی می‌گویند. جهان بینی مثل معدن طلایی است که اگر بخواهیم به معدن طلایی دسترسی داشته باشیم باید حداقل چند کامیون خاک برداری کنیم که به طلا برسیم و این مطالب این قدر ساده بیان شده که هر کس هم سوار کمی‌داشته باشد می‌تواند متوجه منظور این جزوه بشود. هدفجزوه جهان بینی این است که ما بتوانیم با حرکت کردن در جهت سازندگی یکی یکی ساختارهای منفی را بازسازی کنیم. هرچه که در جهان بیرون می‌بینیم مثل دولت، ارتش، گروه‌های مافیایی این‌ها در جهان درون ما هم هستند و ما باید آن‌ها را پیدا بکنیم مثلا اگر در کشور ما یک پادشاهی هست حتما در درون خود ما هم یک پادشاه هست و همچنین گروه مافیایی. گفتند که گروه مافیایی گروه منفی است که به مرور ساخته شده است و زمانی که ما به کنگره می‌آئیم یک مثلث جسم، روان، جهان بینی باز می‌شود و پنج درصد مشکل اعتیاد و جسم است و نود و پنج درصد جهان بینی است. زمانی که شروع به آموزش جهان بینی کردیم باید به خواسته‌های نیروهای منفی نه بگوئیم به خواسته‌های نامعقول جواب ندهیم تا جهان بینی ما روز به روز بهتر بشود و به حال خوش برسیم.

مشارکت همسفر فرزانه :

سلام دوستان فرزانه هستم همسفر. تبریک هفته راهنما به خانم الهه عزیزم. جهان بینی به ما می‌گوید یک استاد باید طوری آموزش را به شاگردانش بدهد که همه متوجه صحبت‌های او بشوند. استاد امین می‌فرمایند اگر هر درسی با تصویر باشد بهتر آموزش صورت می‌گیرد و علم جهان بینی برای هر کاری نیاز است و مثل طنابی می‌ماند که انسان را از درون چاه خارج می‌کند.

مشارکت همسفر سمیه :

سلام دوستان سمیه هستم همسفر. امیدوارم طاعات همه مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد. برای آموختن هر چیزی باید اول الفبای آن را یاد بگیریم مثل موسیقی یا یک زبان دیگر. در کنگره هم مسائلی مطرح می‌شود که اگر ما الفبای آن یا همان جهان بینی را یاد نگیریم نمی‌توانیم آن مطالب را درک کنیم و جهان بینی به ما کمک می‌کند که مسائل را بهتر متوجه بشویم و برای ما حکم الفبا را دارد. این یک نعمت است که آقای امین مسائل را با بیان ساده و شیوا مطرح می‌کنند که برای همه قابل فهم است مثل همین جهان بینی را ما در کتاب‌های درسی خیلی تکرار شد ولی خود من هیچ وقت نمی‌توانستم تعریف دقیقی از جهان بینی داشته باشم تا این که در کنگره فهمیدم. ایشان مطالب را با تصویرسازی و یا مثال بیان می‌کنند مثلا نفس اماره را به قبیله‌های وحشی تشبیه کردند و این که تا اسم قبیله وحشی می‌آید سریع ذهن ما به سمت یک چیز منفی می‌رود و چیزی که نابودگر است یا نفس را به یک شهر یا کشور تشبیه کردند و ما متوجه می‌شویم که وقتی از نفس صحبت می‌کنند از سلول‌های زیاد، از تعداد چیزهای زیاد که دور هم جمع می‌شوند صحبت می‌کنند.

مشارکت همسفر زهرا :

سلام دوستان زهرا هستم همسفر. خداقوت به خانم الهه عزیزم و روزتان هزاران بار مبارک باشد. شما استادی هستید که به من یاد دادید قوانین هر چیزی را یاد بگیرم و مدیون شما هستم که آرامش را به زندگی من برگرداندید. زمانی که جهان بینی من تغییر کرد و زمانی که آموزش گرفتم برای من هم فرمان حرکت صادر شد و وقتی من حرکت کردم و سی دی نوشتم و آموزش‌ها را عملی کردم راه برای من باز شد و فرمان رهایی من صادر شد و ما رها شدیم و از زمانی که علم جهان بینی را در حدی یاد گرفتم خیلی مشکلات برای من حل شد و با گوش کردن هر سی دی جواب سوالات خودم را می‌گرفتم. امیدوارم بتوانم شاگرد خوبی برای خانم الهه باشم.

مشارکت همسفر حکیمه :

سلام دوستان حکیمه هستم همسفر. امیدوارم نماز و روزه‌هایتان مورد قبول خداوند قرار گرفته باشد. برداشت من از سی دی جهان بینی ۱ و ۲ این است که آقای امین برای درک بهتر مفاهیم از تصاویر استفاده کردند. ساده کردن مطالب هنر یک استاد است. جهان بینی مورد استفاده همه افراد است.

مشارکت همسفر فاطمه ۳ :

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر. دستور جلسه جهان بینی ۱ و ۲ است که آقای امین می‌فرمایند برای فهمیدن هر چیزی باید ظرفیت آن را داشته باشیم یعنی ظرف وجودی را باید بزرگ بکنیم. مثال استخر را زدند که اگر استخری تمیز باشد اگر یک برگ داخل آن بیفتد کاملا مشخص است ولی اگر پر از آشغال باشد و باز هم به آن زباله اضافه کنیم اصلا پیدا نیست و فکر می‌کنیم تغییری نکرده است. بعضی انسان‌ها ظرف آن‌ها بزرگ است ولی انرژی آن‌ها آلوده است و همیشه برای بقیه تخریب و خرابی به وجود می‌آورند ولی بعضی طرف‌های کوچکی دارند ولی ظرف‌های آن‌ها پر آب است و فعال هستند و به دیگران آسیب نمی‌زنند و در جهت درست حرکت می‌کنند.

خانم الهه کمک راهنمای محترم فرمودند :

هفته راهنما را با سر فرود آمده به آقای مهندس عزیزم بنیان کنگره ۶۰ به خانم آنی مهربان و آقای امین عزیز و به خانم کماندار و به خانواده آقای مهندس حیای تبریک می‌گویم و تبریک ویژه به کمک راهنمای خودم خانم مرجان عزیزتر از جانم می‌گویم و امیدوارم که شاگرد خوبی برای ایشان باشم و همین طور برای کنگره و نمام این سال‌ها تنها به یک چیز می‌اندیشیدم این که شاگرد خوب باشم و شاگرد خوب کسی است که هر چه استادش می‌گوید، چشم می‌گوید و مطابق عملی که استاد می‌گوید انجام می‌دهد و پیش می‌رود و به موفقیت می‌رسد.و هفته راهنما را به شما عزیزان تبریک می‌گویم به خاطر دو نکته، نکته اول این است که من از شما خیلی چیزها را یاد می‌گیرم و به همین دلیل این هفته را باید به شما تبریک بگویم عین راهنما عمل می‌کنید و خیلی از نکات را می‌گوئید و من از تجربیات شما استفاده می‌کنم و می‌آموزم بنابراین هفته راهنما که هفته آینده هست خیلی به شما تبریک می‌گویم و امیدوارم که به زودی همدیگر را ببینیم. نکته دوم، فقط و فقط به این دلیل که شما الان این جا هستید و آموزش می‌بینید حال شما در حال خوب شدن است، خیلی از شما الان حالتان خوب است و لیکن باید این قدر حالتان خوب بشود که کمک راهنما بشوید و شما کمک راهنما‌های آینده هستید و من به شما تبریک گفتم. حالا چرا به شما باید کمک راهنما بشوید برای این که تعداد زیادی آدم که حال آن‌ها خیلی خیلی خراب است روزی هزار دفعه به سر آن‌ها می‌زند که خودکشی کنند و تعداد زیادی آدم که حال خرابی آن‌ها را اذیت می‌کند و روزی هزار بار تصمیم می‌گیرند که طلاق بگیرند و روزی هزار بار می‌گوید بچه ام را بگذارم و بروم، این شوهر و زندگی را رها کنم و بروم آن‌ها در خانه‌هایشان نشستند و منتظر هستند. منتظر چه هستند این که شما راهنما بشوید و بیایند سر لژیون شما بنشینند و بتوانند آموزش بگیرند و زندگی‌هایشان را از آن جهنم و تاریکی نجات بدهند همین پس من این روز و این هفته راهنما را به شما تبریک می‌گویم و شاگردهای آینده شما الان چشم به راه هستند خیلی هم چشم به راه هستند. دیروز یکی از بچه‌های کرمان روز راهنما را به من تبریک گفت بعد به او گفتم فلانی روز اول که شماره تلفن من را گیر آورده بودی را یادت می‌آید، یعنی خدا می‌داند که روزی مثلا چهارده بار به من زنگ می‌زد و من یک فرد پر مشغله‌‌‌ای هستم، بعد من به او می‌گفتم دفعه قبلی که من به شما گفتم فلان کار را انجام بده آیا انجام دادی یا نه. دیگر دفعه آخر به او گفتم ببین من هیچ نسخه جدیدی برای شما ندارم نسخه من همان است که روز اول گفتم این سی دی‌ها را باید گوش کنی و بنویسی هر زمانی که نوشتی اگر سوالی داشتی من در خدمت شما هستم و بعد از یک مدتی وقتی من روی این قضیه پافشاری کردم و گفتم تا سی دی ننویسی جواب سوالات شما را نمی‌دهم اصلا روند حرکت این آدم تغییر کرد و شروع کرد به سی دی نوشتن و در واقع پارسال در آزمون کمک راهنمایی قبول شد و خودش دیروز می‌گفت خانم الهه من واقعا شرمنده هستم که آن زمان این قدر شما را در اثر جهل خودم اذیت می‌کردم. در اثر چه هست که آدم زندگی اش تباه می‌شود در اثر جهان بینی غلط. جهان بینی یعنی چه یعنی من دنیا را با چه چشمی‌می‌بینم آیا از همه طلبکار هستم آیا فکر می‌کنم همه به من بدهکار هستند آیا فکر می‌کنم که من بالاترین انسان روی زمین هستم و غرور و منیت من را می‌گیرد و فکر می‌کنم که الان همه باید سر تعظیم فرود بیاورند کسی روی حرف من حرف نزند این یک رقم جهان بینی است. یک رقم دیگر جهان بینی این است که من هر چقدر هم که آدم بزرگی باشم این قدر فروتن هستم، حالا مثالی که می‌زنم در مورد خانم مرجان یا آقا کامران یا حتی آقای امین این قدر با فروتنی سوال را جواب می‌دهند وب حرف‌های ما گوش می‌کنند در صورتی که من یک راهنما هستم و لیکن از آن نقطه نظر نگاه نمی‌کنند که نه ما بیشتر می‌دانیم و به خاطر این که ما بیشتر می‌دانیم و شما کمتر می‌دانید باید این طوری فکر بکنی، هر موقع یک سوالی را مطرح می‌کنیم با متانت خیلی خاص جواب می‌دهند آیا من یک چنین آدمی‌هستم یعنی دارم این طوری جهان را می‌بینم که من طلبکار نیستم و اتفاقا به روزگار و به خلقت و جهان هستی بدهکار هستم نباید تلاش کنم که سهم خودم را پرداخت کنم یا جهان بینی من این طوری است که از همه طلبکار هستم باید به همه دستور بدهم و شوهر من یا زن من باید حرف من را گوش کند خصوصا در مورد زن‌ها نه چنین وظیفه ایی نیست.حالا اگر جهانی که دارم می‌بینم یعنی آن عینکی که به چشم دارم، جهان بینی یعنی با چه عینکی دنیا را می‌بینم اگر عینکی که زده ام یک عینک سیاه باشد یعنی دنیا را سیاه می‌بینم آیا این سیاهی از دنیا است نه این سیاهی در درون من است آن عینکی هست که من زده ام شما عینک آفتابی که می‌زنید همه جا را دودی می‌بینید آیا اشکال از دنیا است که دودی است نه اشکال از من است که با آن عینک دارم همه را جا به جا می‌بینم و همه جا را سیاه می‌بینم. این که دنیا را سیاه یا سفید ببینم به چه چیزی بستگی دارد به دانایی من و دانایی من یعنی چه یعنی ظرفیت من که مثل ظرفیت یک استخر. یک استخر را در نظر بگیرید دانایی آن می‌شود آن مقدار آبی که در آن استخر هست ظرفیت آن استخر در وا قع آن انرژی و حسی که داخل آن استخر استاد چقدر آن تمیزتر باشد آن چیزی که من می‌بینم روشن تر و شفاف تر است هر چقدر من انسانی باشم که حس‌های من پالایش یافته باشد آن چیزی که از دنیا می‌بینم و می‌فهمم شفاف تر است این یعنی چه؟ یعنی وقتیحس‌های من پالایش یافته باشد وقتی فهمیده باشم، گفتیم برمبنای دانایی است وقتی آدم دانایی شده باشم ببینم یک آدمی‌دارد جیغ می‌زند داد می‌زند و بدگویی می‌کند و حال او خراب است اگر آدم دانایی باشم و بتوانم آن آدم را درک کنم به این نتیجه می‌رسم که این آدم در درون جهنم خودش دارد می‌سوزد پس وقتی او داد می‌زند من دوباره دادن می‌زنم من زبان و دهانم را می‌بندم نه این که در دهانم را که می‌بندم مثل زودپز که آب آن جوش می‌خورد و یک مرتبه منفجر می‌شود ته آن سکوت زودپزی به درد نمی‌خورد یک سکوتی که از سر دانایی باشد می‌گوید این آدم حالا عصبانی است یک شلنگ وقتی که آب می‌شود یک مقدار آب خودش را بیرون می‌ریزد ولی داخل آن باید پر از آب بشود تا بتواند یک مقدار از آب‌ها را بیرون بدهد یک آدم هم وقتی در درون خودش در آن جهنم دارد می‌سوزد یک مقدار از آن آتش را با زبان خودش بیرون می‌دهد بد و بیراه می‌گوید آن وقت من باید چه کاری انجام بدهم؟ من سکوت می‌کنم و می‌گویم خدایا این بیمار است و این در آتش جهنم درونش دارد می‌سوزد به جای آیت که با حرف‌هایم روی آن شخص بنزین بریزم و مرتب او را سرزنش کنم ببینم آیا می‌توانم یک سطل آب روی او بریزم و او را آرام کنم آن سطل آب چه هست و چه کاری باید انجام بدهم آن سطل آب دانایی من است که می‌گوید طوری نیست حرف نزن اصلا برو و او را بغل کن و بگو قربونت برم شما را درک می‌کنم و می‌دانم که چقدر ناراحت هستی گریه نکن، شما را درک می‌کنم می‌فهمم که چقدر داری عذاب می‌کشی. گریه نکن آیا من این طوری هستم یا این که آتش خشم او را تیزتر می‌کنم و با حرف‌هایم روی آتش او بنزین می‌ریزم که شعله ور تر بشود ؟ این به دانایی من بستگی دارد و این دانایی من تفکر تجربه و آموزش من است. در قدم اول وقتی تفکر کردم آموزش هم دارم می‌گیرم بعد چیکار می‌کنم دفعه بعدی که یک نفر عصبانی می‌شود با او آرام تر صحبت می‌کنم یعنی وقتی که در معرض سختی قرار گرفتم زمانی که یک نفر می‌خواهد حال من را خراب کند اگر آن لحظه بتوانم با تفکر و با اندیشه درست و با استفاده از آموزش‌هایم سکوت درست کنم و چیزی نگویم و سکوت با حس خوب انجام بدهم یک ذره ظرفیت من بالاتر می‌رود. خودم را مقال می‌زنم چند وقت پیش یک فردی یک سری صحبت‌های بی ربطی در مرد من انجام داد و من در آن موقع چه کار کردم آن جا خداوند بر مبنای همین جهان بینی کنگره به من توانی داد که من توانستم خیلی محکم حرف بزنم و طرف قانع شد که کار او اشتباه است درجه ظرفیت من بالا رفت و من آتش طرف را در دست خودم نگه داشتم و زمانی که آتش داغ را دست خودم نگه داشتم خودم سوختم ولی باعث شد که ظرفیت من اضافه تر بشود و دانایی من بالاتر برود برای جاهایی که ممکن است اتفاقات ناگوارتری بیفتد حاضر تر و آماده تر شدم و این اتفاق واقعا رخ داد و اتفاقات بسیار بدتری افتاد و آن موقع هست که من فهمیدم ظرفیت من در حال شکل گیری است حالا اگر ظرفیت شکل نگیرد چه می‌شود. ظرفیت را گفتیم دانایی و دانایی را گفتیم که یک ضلع آن تفکر و یکی تجربه و یکی از آن‌ها آموزش است و اگر من فقط آموزش ببینم و این آموزش‌ها را عملی نکنم مثل چه می‌ماند مثل همان آبگرمکن‌های قدیم بودند باید روی شصت می‌گذاشتی که بتوانی با آن دوش بگیری و اگر روی شصت می‌رفت و دوش نمی‌گرفتی چه اتفاقی می‌افتاد کم کم درجه آن خودش بالا می‌رفت و آبگرمکن می‌ترکید زیرا حرارتی که گرفته بود را به آب داغ تبدیل نکرده بود. زمانی که من فقط آموزش بگیرم ولی خدمت نکنم هر نوع خدمتی یعنی وقتی می‌گوییم خدمت کنید اصلا مهم نیست، وقتی راهنمای شما می‌گوید خدمت کن حتی اگر باد نیستی باید خودت را در آن چالش بس نداری و چشم بگویی و به آن عمل کنی تا این ظرفیت شکل بگیرد حتی اگر آن کار را بلد نیستی باید بگویی من نمی‌دانم و به من یاد بدهید. وقتی در شرایطی هستی و بر آن شرایط استقامت می‌کنی صبر می‌کنی آرام می‌گیری و بیشتر می‌آموزی این جا است که ظرفیت تو بالا می‌رود می‌گویم این را می‌توانی برای من ایمیل کنی بله به سختی می‌افتی وبلاگ نوشتن خیلی کار سختی است ولی نتیجه آن یوگا راحتی خیلی خوب است دو روز سختی می‌کشی بعد دیگر یک چیزی را یاد گرفتی بعد دو روز دیگر یک جا به شم می‌گویند وبلاگ با سر مائ یک نگاه نمی‌کنی که من بلد نیستم می‌گویی بله بگوئید فلان کار آن را من این طوری انجام می‌دهم ولی سختی آن را باید بکشید تا آن ظرفیت شکل بگیرد.

جلسه با دعای خیر اعضا به پایان رسید.

دستور جلسه سه شنبه: وادی نهم و تاثیر آن روی من

سی دی برداشت: طلب ظلم ۲

نوع مطلب :
برچسب‌ها :
لینک‌های مرتبط :

بازدید : 740
دوشنبه 14 ارديبهشت 1399 زمان : 14:25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

همسفران عشق

به نام قدرت مطلق الله

جلسه مجازی همسفران عشقبا استادی کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه و دبیری همسفر خدیجه، با دستور جلسه موانع محبت ۲، راس ساعت مقرر آغاز به کار نمود.

سلام دوستان الهه هستم یک همسفر. انشالله که حال همگی خوب باشد، حال من هم خوب است. اول برگزاری آزمون را داریم و بعد از آزمون جلسه به صورت آنلاین آغاز می‌شود.

سوالات سی دی لنگر کشتی :

۱. گذرگاه زندگی مانند........ است.

۲. باید بدانیم که قدری در آنچه به سر ما می‌آید خود ما در آن بی تاثیر نیست این یعنی چه؟

۳. در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب.....از.......

۴. آیا جنگ بدون کشته و خونریزی امکان دارد چرا؟

سوالات کتاب ۶۰ درجه:

۱.در تمثیل پرنده‌‌‌ای که بر کشتی سوار است؛

پرنده و کشتی تمثیل از چیست؟

۲. سوارکار یعنی..... انسان و اسب یعنی..... انسان

۳ اعتیاد یعنی از کار افتادن...... هم در صور...... و هم در صور.......۶

۴. اعتیاد در لغت به چه معنی است؟

۵. اولین روز آغاز سفر آقای مهندس چه تاریخی است؟

وعده‌ی اول مصرف ایشان در چه ساعتی است؟

۶. بر پیشانی دفتر توسط چه کسی نوشته شده است؟

دوستان الهه هستم همسفر . عزیزان من سوال جواب‌ها رامیدهم:

قسمت اول سوالات در سی دی لنگر کشتی آمده است. گذرگاه زندگی مانند مثلثی است سیاه. چون خیلی فراز و نشیب دارد سرازیری‌ها و سربالایی‌های زیادی را باید طی کنیم تا از آن خلاص شویم.

سوال دوم باید بدانیم که قدری در آنچه به سر ما می‌آید؟ خود ما در آن بی تاثیر نیستیم این یعنی چه؟ یعنی عین سخنان استاد آقای مهندس که هر چه بر سر ما می‌آید خود ما ایجاد کرده ایم با دستهای خودمان. با حس‌های خودمان و با رفتارهای خودمان پس این جواب سوال است.

۳. در مسائل حیاتی که به خداوند مسئولیت داده، یعنی سلب از مسئولیت از خویشتن یعنی اگر ما چیزی را گفتیم و خدا بلایی سر ما آورد یک کار خوبی را خداوند فرقی نمی‌کند. هرچه را بگوییم خداوند انجام داده است. درست نیست چرا؟ چون که ما خودمان بر هر چیزی که هستیم و به دست می‌آوریم بر مبنای خواسته خودمان وتلاش خودمان است.

۴. آیا جنگ بدون کشته و خونریزی امکان دارد چرا؟ نه. مگر جنگ بدون کشته و خونریزی معنایی دارد؟ یعنی چی ؟ یعنی اگر من در زندگی‌ام یک مشکل به وجود آمده یا هر مشکلی که هست. اگر قرار باشد تا آن مشکل حل شود باید با آن بجنگم. اگر قرار باشد با آن بجنگم با مشکل نه، با اطرافیان نه، با شوهر نه، جنگ بدون کشته و خونریزی نیست یعنی باید در به دری‌های خودمان را بکشیم، یعنی بدبختی‌های خودمان را بکشیم. یعنی سعی و تلاش بکنیم اینقدر روی خودمان کار بکنیم اذیت باید بشویم تا آن مشکل حل شود.

کتاب ۶۰درجه:

۱. در تمثیل پرنده‌‌‌ای که بر کشتی سوار است؛ پرنده و کشتی تمثیل از چیست؟ پرنده یعنی خود انسان، کشتی یعنی جسم انسان .

سوارکار یعنی روح و نفس انسان سوار است، یعنی اسب یا آن جسم انسان. اعتیاد یعنی از کار افتادن سیستم‌های شبه افیونی درون بدن .

۳. اعتیاد یعنی از کار افتادن سیستم‌های شبه افیونی و سیستم‌های درونی بدن هم در صور آشکار و هم در صور پنهان یعنی هم جسم دچار اختلال می‌شود

هم در صور پنهان حس و عقلمان دچار مشکل می‌شود.

۴. اعتیاد در لغت به چه معنی است؟ به معنی خو گرفتن است یا عادت کردن.

۵. روز اول سفر آقای مهندس هفتم بهمن ماه ۷۵ است. اولین وعده مصرفی ساعت پنج و نیم صبح است.

۶.بر پیشانی دفتر توسط چه کسی نوشته شده است؟ توسط آقای امین دژاکام نوشته شده است.

سلام دوستان الهه هستم یک همسفر. بچه‌ها خیلی خیلی خوشحالم که در کنارتان هستم و خدا را شکر می‌کنم، باز هم یک بار دیگر در کنار هم هستیم. به مشارکت بچه‌ها گوش میکنیم:

سلام دوستان خدیجه هستم همسفر: امیدوارم حال همگی خوب باشد. در سی دی موانع محبت ۲ من یاد گرفتم که محبت و مالکیت رابطه عکس دارند. وقتی مالکیت ۱۰۰ درصد باشد و بعد به صفر نزدیک می‌شود؛ اگر مالکیت کم شود، محبت زیاد می‌شود و ما مالک واقعی چیزی نیستیم. وقتی می‌توانیم مالک چیزی باشیم که آن را خلق کرده باشیم، ساخته باشیم. وقتی نسبت به چیزی حس مالکیت داریم از داشتن و تصرف آن یعنی دنبال تایید و احترام هستیم. مثلاً با داشتن یک ماشین لوکس فکر می‌کنیم یک جور دیگر به ما احترام می‌گذارند، در صورتی که

این‌ها فقط وسیله هستند. دیگر این که ناتوانی باعث به وجود آوردن توقع در انسان می‌شود، یعنی هر جا که من نتوانستم به محبت برسم ریشه کار و عیب من در ناتوانی خودم است.

وقتی ناتوانی از بین برود توقع هم از بین میرود و بعد آن تایید و احترامی‌که دنبال آن بودیم از بین می‌رود و با این کار مالکیت هم از بین میرود و در واقع محبت واقعی ظاهر می‌شود.

سلام دوستان منصوره هستم یک همسفر:خانم الهه عزیز عرض سلام و خدا قوت نسبت به شما و دوستان گلم دارم در سی دی موانع محبت ۲ آقای امین می‌فرمایند برای اینکه انسان بتواند محبت را احساس بکند باید آن محبت درجه خلوص داشته باشد، چون هر چقدر خالص تر باشد عمق بیشتری پیدا می‌کند. مثال آب را میزنند هرچقدر یک آب پالایش بیشتر داشته باشد گوارا تر و زلال تر است و راحت تر می‌توانیم از آن استفاده کنیم و محبت هم به همه خاطر است محبت را می‌فرمایند که در محبت یک حالتی بیان کرده ایم که به صورت شتابان وقتی یک نفر را دوست داریم، وقتی به سمت آن می‌رویم، به صورت دوان دوان و شتابان میرویم یا اینکه از آن قهر میکنیم و فرار میکنیم که هر دوی اینها یک روی سکه هستند و روی دیگر سکه این است که ما احساس مالکیت نسبت به آن فرد پیدا می‌کنیم. آقای امین می‌فرمایند که مالکیت و محبت عدم قطعیت دارد، چون بعضی اوقات نگاه می‌کنیم یک فردی برای اینکه یک انسان را به دست بیاورد یا یک شی را به دست بیاورد، چند سال دارد زحمت می‌کشد کار می‌کند و احساس می‌کند بین آن محبت وجود دارد در صورتیکه محبت نیست. وقتی مالکیت به وجود می‌آید محبت از بین میرود وقتی آن را به دست آورد چند ثانیه اولش خوشایند و دلپذیر است. ولی بعد برای آن یکنواخت می‌شود محبت واقعی در آن دیده نشده و به خاطر مالکیت بوده که به سمتش رفته است و چیزی که پشت مالکیت وجود دارد آن ارزش و منزلت را به دست بیاورد، دنبال مالکیت است .

سلام دوستان من مریم هستم یک همسفر:عرض سلام و خسته نباشید خدمت خانم الهه عزیزم. در سی دی موانع محبت ۲ آقای امین در مورد عدم قطعیت بین محبت و مالکیت خود به چیزهای دیگر وابسته است و بعد ازمالکیت و تایید به لایه توقع می‌رسیم و توقع از ناتوانی به وجود می‌آید و به معنی ناتوانی انسان است. وقتی من یک کاری را بلد نیستم و نمی‌توانم آن را انجام بدهم و یک دوستی دارم که می‌تواند این کار را انجام بدهد آنجا توقع شکل می‌گیرد. آقای امین توضیح دادند که وقتی من سال سوم و چهارم دانشگاه بوده ام موقعی که دانشجوهای سال اول و دوم می‌آمدند و از من سوال می‌پرسیدند من خودم را گم و گور میکردم و از زیر جواب دادن به سوالات آنها طفره می‌رفتم و یکی اینکه نمی‌خواستم آبروی دم پیش آنها برود و آبرویم را حفظ کنم و یکی اینکه شخصیت من را جلوی آنها خورد نکند، ولی وقتی که پیش رفتم دانشم را بالاتر بردم و می‌توانستم سوالات آنها را پاسخ بدهم.

موقعی که در درون انسان وجود داشته باشد اصلاً انسان محبت را نمی‌فهمد و وقتی که ما نتوانستیم به محبت برسیم و نتوانستیم محبت را درک کنیم این ریشه در ناتوانی ما وجود دارد.

سلام دوستان فاطمه هستم یکم همسفر: دستور جلسه امروز در مورد موانع محبت است که آقای امین فرمودند که ما احساس مالکیت و محبت را اشتباه می‌کنیم، یعنی اینکه ما وقتی می‌توانیم بگوییم به کسی احساس محبت داریم که برای رسیدن به آن صبر کنیم، تلاش و زحمت بکشیم و وقتی که آن را به دست آوردیم مثل قبل همانقدر برای نگه داشتن آن زحمت بکشیم، همانقدر آن شی، آن کس یا هر چیزی را داشته باشیم. اگر از روی محبت باشد این محبتمان را نشان میدهیم محبت تداوم دارد و بعد از اینکه به دستش آوردیم از بین می‌رود اما گفتند مالکیت نقطه مقابل آن است یعنی ما وقتی که تلاش می‌کنیم زحمت می‌کشیم صبر می‌کنیم، برای به دست آوردنش. ولی وقتی به دستش آوردیم دیگر همه چیز تمام می‌شود. دیگر انگار که این شخص این شئی مال ما شده است و دیگر حل است چون دیگر برای نگه داشتن آن زحمت نمی‌کشیم و اگر وسیله‌‌‌ای باشد از آن استفاده نمیکنیم، فقط می‌خواستیم آن را داشته باشیم و زیر نظر من باشد و این مالکیت و احترام را پشت خودش پوشش می‌دهد و این حس مالکیت ما بعضی اوقات برای این است احترام و تایید دیگران را جلب کنیم و این مالکیت هم اینطوری نیست و پشت آن یک نیروی پتانسیل خیلی قوی است مثل یک مثلث است، به عنوان مثلث عشق و در عشق هم می‌گوییم عشق مثلثی است که جاذبه حس و سایه است. مالکیت هم یک جاذبه در آن وجود دارد و بعضی اوقات این جاذبه می‌آید و ذهن و عقل ما را فریب می‌دهد و ما را به طرف کارهای ضد ارزشی سوق میدهد. مثلاً پیش ما جاذبه دارد آن جاذبه ما را فریب می‌دهد.

خانم الهه کمک راهنمای محترم گفتند:

الان وضعیتی شده است که همه در خانه‌هایشان نشسته اند.حالا این نشسته بودن دو چیز را نشان می‌دهد. یا یک نفر که نشسته است و هیچ کاری نمیکند، یا یک نفر واقعا دارد تلاش میکند مثلا من در این یک ماه ونوزده روزی که تعطیل بودم یعنی یک ثانیه آرامش نداشته ام. اصلا تحت هیچ شرایطی و تحت فشار بوده ام ولیکن از روز اول اگر به خودم می‌گفتم من که این همه دارم کار میکنم این همه دارم به خلق خدمت میکنم حداقل ۳الی۴هزار نفر آدم را دارم پوشش میدهم، بنابراین مهم نیست دیگر الان سی دی نوشتن. مطمئن باشید الان حالم خراب می‌بود و در عین حال خدا را شکر میکنم که سی دی‌ها را مرتب می‌نویسم وگوش میکنم به سی دی‌ها و با تمام خستگی‌هایم چیزی از هیچ کدام از کارهایم کم نمیگذارم. مخصوصا لژیون و کلاس‌هایی که دارم و به تک تک وظایفم دارم رسیدگی میکنم ولی این را دقت کنید که اگر کسی بیاید وحرکت بکند به رشد می‌رسد و به آرامش می‌رسد، اگر من الهه الان این آرامش را دارم فقط وفقط بخاطر این است که دارم سی دی می‌نویسم و به سی دی‌هایم گوش میکنم و هم عمل میکنم. ولیکن اگر سکون کردم وساکن شدم وحرکت انجام ندادم. حالم خراب تر از قبل می‌شود یعنی آنچه که دیروز بودم، اگر امروز حرکتی نکردم حالم خرابتر می‌شود. این دقیقا یکی از پیام‌های آقای مهندس است. در یکی از پیام‌هایشان میگویند پیام برای آن‌های که تازه به راه آمده اند یا در این راهی که قدم گذاشته اند. حرکت میکنید تا به حال خوش برسید یا می‌ایستید و حرکت نمی‌کنید سی دی نمی‌نویسید و به حرف راهنمایان گوش نمی‌دهید. وقتی سی دی ننوشتید و به حرف راهنمایان گوش ندادید و عمل نکردید باید مطمئن باشید که حال امروزمان بدتر از دیروزتان است. یعنی اگر یکی به من پیام بدهد و بگوید حالم خراب است فکر میکنید من چه جوابی به آن می‌دهم .می‌گویم نوش جانت که حالت خراب است. اصلا باید حال خراب ترین آدم دنیا باید تو باشی برای چی؟ برای اینکه کسی که حالش خراب است و هیچ حرکتی نمیکند و درگذشته خودش سیر میکند و اطرافیان را همیشه مقصر حال خرابش میداند و هیچ قدمی‌برنمیدارد و به نعمتی که خداوند برای شور اختیارش قرار داده است. خداوند بعد از چهل سال که در سیاهی سوخته‌‌‌ای بعد از ۲۰ سال ۳۰سال ۴۰سال که در بدبختی بوده‌‌‌ای کنگره را به تو نشان داده است، یعنی راه را جلوی پایت گذاشته است.حالا اگر تو داری در همان سیاهی‌ها سیر میکنی، حرکتی نمیکنی، گوش به فرمان نیستی. خوب بیشتر در ظلمت فرو میروی. برای آنکه آنکس که راه دارد و بیراهه میرود بگذار تا بیفتد و ببیند سزای خویش اصلا بگذار بیفتد و برود در ته چاه تا سزای خودش راببیند. کسی که راه دارد آن کسی که چراغ در دستش دارد، ولی هنوز در تاریکی راه می‌رود. آن کسی که جلوی راهش را روشن کرده اند، ولی هنوز دارد در تاریکی راه میرود باید بیفتد بر روی زمین، یعنی باید حالش خیلی خرابتر از الانش باشد، باید بیفتد در چاه نه در زمین باید بیفتد در چاه و ببیند سزای خویش. الان با صحبتی که مرزبانی محترم کرده اند ما موظف هستیم اسامی‌بچه‌هایی که سی دی نمی‌نویسند، چون من خودم باید گزارشم را به سیستم هر روز رد کنم. گزارش امتحان گرفتم را برای خانم زهرا روحانی رد کنم، دونه به دونه این کار‌ها را هفته به هفته دارم انجام میدهم. گزارش حضور وغیابم را به مرزبانی میدهم. این است که من دائم دارم به ما فوق خودم جواب میدهم چطور رهجویی که اینجا هست برای من سی دی نمیفرستد و چطور نمی‌نویسد. این‌ها را قطعا یک فکری یعنی زنگ زدند و به من گفته اند مرزبانی محترم که گزارش کار بچه‌ها را ما باید برایشان ارسال کنیم و وای به حال آن کسی که الان را قدر نداند و سی دی ننویسد و کارهایش را انجام ندهد و عمل نکند. هم حالش خرابتر میشود و هم این مکان را از او میگیرند، یعنی اگر تو یک ساعت می‌آیی و داخل لژیون مینشینی و حالت خوب می‌شود و میری همین را هم از تو میگیرند و همین راهم دیگر نداری. این خیلی بد است. بچه‌ها خیلی مواظب باید باشید.

سلام دوستان فاطمه هستم یکم همسفر:امیدوارم حال خانم الهه و همه دوستان خوبم خوب باشد، دستور جلسه امروز در مورد سی دی موانع محبت است آقای امین در مورد محبت صحبت می‌کند و موانعی که در محبت و مالکیت وجود دارد و عدم قطعیت وجود دارد، یعنی چی؟ یعنی یک رابطه بین دوست داشتن و مالکیت وجود دارد. مالکیت یعنی من دوست دارم یک چیزی را به تصرف خودم در بیاورم و اینکه بین محبت و مالکیت یک نقطه مشترک وجود دارد. این که در نیروی مالکیت یک نیروی خیلی عظیمی‌وجود دارد به نام پتانسیل که خیلی قوی است که آن جاذبه است و در مثلث عشق هم جاذبه حس و سایه را داریم که اینجا جاذبه بین هر دو مشترک است و احتمالش است خیلی جاها من خودم اشتباه بگیرم که من اینجا علاقه دارم یا مالکیت من است و در اینجا آقای امین فرمایند: پشت مالکیت خیلی چیزها وجود دارد پشت مالکیت تایید و احترام است. اینکه من نیاز به تایید و احترام دارم از جانب دیگران و اینکه می‌خواهم هر چیزی را به تصرف خودم در بیاورم و اینکه پشت تایید و احترام یک توقع است، یعنی اینکه من از دیگران توقع دارم که یک کاری را برای من انجام دهند، حالا این توقع من برای چیست؟ برای این که من توان انجام آن کار را ندارم. حالا اگر من بخواهم همه اینها در من از بین برود من باید ناتوانی و اشکال خودم را پیدا کنم و بتوانم آن را برطرف کنم تا توانمند شوم در انجام کارم و بعدا پله‌پله توقع و تایید و احترام از بین برود و مالکیت از بین برود تا من به توانم به محبت برسم و زمانی که به محبت رسیدم مالکیت در من تمام می‌شود و این که آقای امین گفتند که باید تزکیه و پالایش کنیم، برای آن که من بتوانم به محبت برسم. پس باید سه فاکتور را در خود از بین ببرم ۳ حس را باید در خودم از بین ببرم باید آن را کمرنگ کنم آن خشم ترس و ناامیدی است و زمانی که من توانستم اینها را در خودم آرام‌آرام کمرنگ کنم، پاداش من آنجا آن می‌شود که من همه انسانها را دوست دارم و همه انسانها من را دوست دارند و من به ثروت میرسم و بالاترین ثروت چیست؟ آن است که من از خوشحالی دیگران خوشحال هستم و آنجا می‌شود که هیچ کس دیگر با من جنگی ندارد و خود من هم به محبت واقعی میرسم ممنونم از وقت مشارکت.

سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر: عرض ادب و احترام دارم خدمت خانم الهه عزیزم و تمامی‌بچه‌های لژیون عزیزم . در سی دی موانع محبت ۲ آقای امینی فرمایند: انسان هر چه درجه خلوصش به سمت بالاتر برود، بهتر می‌تواند محبت کند. مثل چشمه‌ها که هر کدام در عمق بیشتر از زمین وجود داشته باشند، معمولاً پالایش بهتری شدهاند و زلال ترند .در ادامه آقای مهندس در مورد عشق و محبت صحبت می‌کنند که خیلی وقت‌ها اگر ما یک چیزی را خیلی دوست داشته باشیم به دست بیاوریم این برمی‌گردد به آن حس مالکیت و دوست داشتن. آن چیز دیگر از روی محبت نیست بلکه از لایه‌های پشتی است که در آن حس مالکیت وجود دارد. در حس مالکیت لایه‌‌‌ای که پشتش وجود دارد جاذبه است، جاذبه یعنی چه جاذبه انرژی خود را از آن تایید و احترامی‌می‌گیرد که من از احترام دیگران میگیرم. آقای امین در ادامه می‌فرمایند: یعنی تایید و احترام هم که بازش میکنند برمی‌گردد به لایه توقع و توقع هم که بازش می‌کنند می‌رسند به لایه ناتوانی انسان یعنی ریشه تمام مشکلاتی که انسان دارد و حس‌های بدی که دارد از آن ناتوانی خودش است و سعی می‌کند با این لایه‌هایی که آمده است، رویش روی آنها را بپوشاند. به طوری که دیگران متوجه نشوند این در این زمینه ناتوان است .

سلام دوستان آرزو هستم یک همسفر:در سی دی موانع محبت من این را برداشت کردم که مالکیت همراه خود یک نیروی پتانسیل خیلی قوی دارد و یک انرژی نهفته که باعث جاذبه میشود حال این جاذبه می‌تواند علاقه به دختری پسری شی یا وسیله یا انسانی باشد، جاذبه می‌تواند ذهن من را فریب دهد و این باعث تراکم انرژی در ذهنم می‌شود و تراکم انرژی یک وقایعی را به وجود می‌آورد و نتیجه آن این می‌شود که من برای هر چیزی که ارزش واقعی ندارد به خواهم هزینه کنم. مثلاً اگر چیزی ۱۰۰ تومان ارزش دارد من‌میخواهم ۵۰۰ تومن خرج کنم تا آن چیز را به دست بیاورم و اگر این تراکم انرژی وجود نداشته باشد شما حاضر نیستیدکه پول اضافی خرج کنید پس اگر حس مالکیت وجود نداشته باشد تراکم انرژی هم وجود ندارد.

سلام دوستان زهرا هستم یک همسفر:خدا قوت به خانم الهه عزیزم و تمام دوستان لژیون آقای امین. در این سی دی می‌فرمایند: برای اینکه انسان محبت را حس کند محبت درجه خلوص دارد و هرچه خالص تر باشد عمق بیشتری پیدا می‌کند. اینجا مثال آب را زده اند که هر چه آب پالایش تر بشود، زلال تر و پاک تر می‌شود و آب چشمه‌ها انقدر زلال است که وقتی به یک چشمه نگاه می‌کنیم، سنگ ریزه‌های داخل چشمه را می‌توانیم ببینیم و به شماریم ولی داخل آب‌های دیگر به این صورت نیست محبت هم به همین طریق است و این پالایش شدن‌ها هم به همین راحتی صورت نمی‌گیرد. آقای امین می‌فرمایند: در روابط هم می‌تواند به همین گونه باشد، خیلی وقت‌ها می‌شود که ازدواج‌هایی می‌شود و ازدواج می‌کند طرف آنجا مرحله کار تمام می‌شود و هیچ ادامه‌‌‌ای وجود ندارد بعد از این اتفاق خوشحال هستند که این کار تمام شده است و می‌گویند نمونه‌های زیادی وجود دارد و می‌گویند وقتی ما یک چیز را به دست آوردیم و می‌بینیم که نمی‌توانیم با آن کاری را انجام دهیم هیچ حس دیگری به آن وجود ندارد. اینجا متوجه می‌شویم که همه اینها اشتباه بوده و قضیه مالکیت بوده است و ما فقط فکر می‌کردیم که دوست داشتن بوده است و به دنبال آن رفتیم و حتی جاهایی هم بوده است که ما یک چیزهایی را به دست آورده ایم و خیلی خوب بوده و آن تمام نشده است و ما روابطمان وجود داشته و بهتر از قبل شده است و اینجا می‌گویند یک داستان جدید است و یک دنیای دیگر بر روی آن باز شده است .

سلام دوستان ناهید هستم همسفر:مالکیت با محبت عدم قطعیت دارد. یعنی وقتی ما نسبت به یک چیزی ابراز علاقه میکنیم این علاقه ما ترکیب بین دوست داشتن و محبت و مالکیت است، یعنی اگر ما نسبت به چیزی مالکیت داشته باشیم، وقتی به آن چیز میرسیم، دیگر همه چیز برای ما تمام می‌شود و مرحله بعدی دیگر وجود ندارد، ولی برعکس وقتی نسبت به یک چیز محبت داشته باشیم، وقتی که به آن می‌رسیم، تازه برای ما مراحل جدیدی باز می‌شود و دنیای جدیدی رو به روی ما قرار میگیرد و این عدم قطعیت بین مالکیت و محبت را نشان می‌دهد و وقتی مالکیت به یک جایی صددرصد نزدیک بشود محبت به آن صفر می‌رسد و برعکس اگر محبت در آن بی نهایت به شوند در آنجا مالکیت به صفر می‌رسد. مالکیت خودش وابسته به چیزی است و آن نیاز به تایید و احترامی‌است که در دل خودش دارد، یعنی وقتی ما می‌خواهیم به یک چیزی برسیم و یا مالک یک چیزی بشویم می‌خواهیم برای خود احترام و تایید بخریم و پشت این مالکیت انرژی و پتانسیل وجود دارد که یک جاذبه قوی را به وجود می‌آورد. این حس جاذبه در مالکیت با حس جاذبه در مثلث عشق با همدیگر مشترک است. گاهی اوقات می‌تواند ما را دچار اشتباه کند، پس مالکیت یکسری از تراکم انرژی را در ما به وجود می‌آورد که این تراکم انرژی باعث می‌شود که در ما یک سری از مشکلات به وجود بیاید و این مشکلات این است که ما برای برخی از چیزها بهای سنگینی را می‌پردازیم و پشت این مالکیت یک لایه دیگر وجود دارد که آن لایه توقع نام دارد. وقتی ما از یک نفر می‌خواهیم که یک کاری را برای ما انجام دهد و آن فرد آن کار را انجام نمی‌دهد و ما در قبال آن ناراحت می‌شویم یا الان ناراحتی خود را بروز می‌دهیم یا از دستش عصبانی و ناراحت می‌شویم و به آن بد و بیراه می‌گوییم یا این که بروز نمی‌دهیم و اینها باعث می‌شود که حس‌های بدی در ما شکل بگیرد، این توقعی که در ما وجود دارد ناشی از ناتوانی ما است. اگر ما بتوانیم آن ناتوانی که در وجود ما وجود دارد بشناسیم و آن را رفع کنیم، آن وقت محبت در ما خودش را به ما نشان می‌دهد و هر باعث می‌شود که مشکلاتم کم کم رو به بهبود برود. از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید از شما متشکرم.

سلام دوستان الهه هستم یک همسفر:در سی دی موانع محبت دو آقای امین می‌فرمایند: وقتی انسان ناتوانی‌های خودش را پیدا می‌کند، یکی یکی ناتوانی‌های خودش را برطرف میکند و تبدیل به انسانی می‌شود که شکست ناپذیر است. شاید این ناتوانی‌ها سال‌های سال طول بکشد تا این ناتوانی‌ها از بین برود، ولی ارزش آن را دارد، ناتوانی‌ها باعث ایجاد توقع می‌شود آخرین نقطه که من در خود دیدم هر جا نتوانستم به محبت برسم ریشه کار در ناتوانیم بود وقتی ناتوانی که به مثال کامپیوتر یا زبان بود به توانایی تبدیل کردم و نیرویم را متمرکز کردم توقع از بین رفت وقتی توقع از بین رفت دیگر نیاز به تایید و احترام نیز با آن از بین رفت مالکیت نیز از بین رفت وقتی مالکیت از بین رفت محبت ظاهر شد.

سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر:خدا را شکر می‌کنم بار دیگر در بین شما دوستان با محبت هستم در مورد سی دی موانع محبت ۲ آقای امین میفرمایند: ما خیلی وقتها این دو را با هم اشتباه می‌کنیم و بعضی اوقات ما یک سری چیزها را از سر عشق دوست داریم که وقتی به آن می‌رسیم آن عشق، آن شی، آن وسیله با به دست آوردنش حس خیلی خوبی پیدا می‌کنیم این می‌تواند معنای دوست داشتن و محبت باشد، ولی بعضی اوقات ما می‌خواهیم فقط یک سری چیزها را به دست بیاوریم و وقتی هم به دست می‌آوریم هیچ تغییری در حال و هوای ما ایجاد نمی‌شود و آن حس مالکیت بوده است و ما فقط می‌خواستیم که او را داشته باشیم و ما چون قدرت خلق چیزی را نداریم، پس نمی‌توانیم مالک چیزی باشیم . گاهی ما به چیزی حس مالکیت داریم که می‌خواهیم با داشتن آن برای خود تایید و احترام بخریم. اینجاست که آقای امین می‌گویند: این موانع محبت یکی همین تایید و احترام بعد توقع را اگر از بین ببریم می‌توانیم محبت واقعی را در وجودمان پیدا کنیم توقع را می‌گویند وقتی کسی در انجام کاری ناتوان می‌شود یعنی یک کاری را توقع انجام کار را ندارد و آن را در دیگران می‌بیند که می‌توانند انجام دهند، توقع پیدا می‌کند که دیگران برای من باید این کار را انجام دهند، اگر این موانع از بین برود محبت واقعی پیدا میشود. ما می‌توانیم همه انسان‌ها را همه حیوانات به همه این چیزها را بدون قید و شرط دوست داشته باشیم .

سلام دوستان ندا هستم یک همسفر:در مورد سی دی موانع محبت ۲ آقای امین می‌فرمایند: وقتی ما کسی را دوست داریم، یا قهر کنیم یا حس سومی‌هم وجود دارد و مالکیت هست. طرف دوست دارد فقط به دست بیاورد. وقتی هم وسیله را به دست آورد، وقتی به تایید و احترام برسد یک لایه جلوتر از آن یعنی توقع به وجود می‌آید. یعنی توقع از آنجا به وجود می‌آید ناتوانایی‌ها را در درون خودش دارو و توقع میکند که دیگران برایش حل بکنند، یعنی ناتوانی‌های آن را جبران بکنند. افراد این کار نمی‌کند، باعث ناراحتی و خشم و نفرت نسبت به این طرف میشود. برای ما اگر در این افراد وجود می‌آید باعث توقع میشود. حالتی که برای ما به وجود آمده به خاطر پدر مادر خواهر برادر یا عواقب بیرون هستش و اجازه نمیدهد، که متوجه بشویم این مشکل از درون خودمان بوده، حتی فردی که مصرف کننده است و دچار اعتیاد می‌شود به خاطر مجهولات زیادی که وجود دارد نمی‌گذارد متوجه شود که مشکل از خودش بوده است وقتی حس‌های منفی به وجود می‌آید اگر طرف بتوانند از خشم ترس و ناامیدی عبور بکند و ذره ذره بتواند آنها را کنار بگذارد می‌تواند از این مرحله بگذارد ولی خیلی سخت است که بتواند این مراحل را پشت سر بگذارد ولی وقتی که این مراحل را پشت سر بگذارد به معنای واقعی این افراد را دوست دارد و می‌تواند از دوست داشتن آنها لذت ببرد.

سلام دوستان محدثه هستم یک همسفر:جناب آقای امین در سی دیگه موانع محبت ۲ می‌فرمایند: تفاوت بین مالکیت و محبت را تعریف می‌کنند که مالکیت و محبت به عدم تطابق دارد زمانی که انسان مالک چیزی است حس تایید و احترام را نیز همراه خود دارد و این سی دی برای من خیلی کاربردی بود چون من هر چیزی که داشتم نسبت به آن احساس مالکیت می‌کردم از دست دادن آن چیز، فرد یا شی خیلی من را ناراحت می‌کرد. امیدوارم بتوانم روی این حسم کار کنم و این حس را عملی کنم.

سلام دوستان فرزانه هستم یک همسفر:با سلام و خسته نباشید من از سی دی موانع محبت ۲چیزی که برداشت کردم مالکیت رابطه عکس هم را دارند ما وقتی نسبت به چیزی حس مالکیت داریم از داشتن و تصرف آن به دنبال احترام و تایید هستیم ناتوانی در انسان موجب ایجاد توقع می‌شود هر جا که من نتوانم به محبت برسم ریشه آن را در خود میبینم وقتی ناتوانی از بین برود توقع از بین می‌رود به دنبال آن تایید و احترام نیز از بین می‌رود و مالکیت از بین می‌رود و محبت واقعی به وجود می‌آید پس اگر من از توقع بگذرم من می‌توانم از خودخواهی بگذرم به دنبال تایید نباشم به احترام واقعی نزدیک بشوم و این همان تصفیه و پالایش است .

سلام دوستان اکرم هستم یک همسفر:در این سی دی آقای امین از موانع محبت گفتند هر چه آب خالص تر باشد گواراتر است. اگر نگاه کنیم به چشمها و به عمق چشم‌ها حتی سنگ ریزه‌ها را در آن می‌توانید ببینید، ولی آب‌های دیگر اینگونه نیستند. محبت به همین طریق در انسان‌ها پالایش پیدا میکند و اینکه پالایش شدن به همین راحتی امکان پذیر نیست و در یک قسمت از سی دی در مورد مالکیت گفته‌اند و اینکه مالکیت خودش به چیز دیگری وابسته است، نیاز به تایید و احترام دارد و در دل خودش جا دارد ما برای خودمان تایید احترام باید بخریم تایید و احترام پشت مالکیت را پوشش می‌دهد. برای اینکه می‌خواهیم یک ماشین را داشته باشیم. برای اینکه پشت ماشین بنشینیم و مردم به ما بگویند به به چه ماشینی و ما را به گونه‌‌‌ای دیگر ببینند.

سوالات بچه‌ها:

خانم الهه جان حس مالکیت مربوط به انسان هم می‌شود؟ یعنی اینکه من همسفر اگر در سفر اول زور بزنم یا عجله کنم یا مرتب به مسافرم گیر بدهم که درست سفر کنم مشکلی که خودم داشتم در سفر اول دوست داشتم که مسافرم رها بشود. این همان از حس مالکیت من نسبت به مسافرم می‌آید.

در مورد حس مالکیت و توقع داشتن حالا اگر برعکس بود یعنی کس فرد دیگری نسبت به ما داشته باشد، حالا به غیر از مسافر یعنی اینکه همیشه حس مالکیت نسبت به ما داشته باشد و بخواهد فکر کند که مالک ما است تا اینکه فکر کند که خواهر یا برادر مادر است و دقیقاً نیاز به تایید و احترام هم داشته باشد. آن موقع ما باید چگونه رفتار کنیم در قبال این عمل؟

سلام دوستان الهه هستم یک همسفر.

در مورد سوال اول که می‌پرسد که می‌گوید اگر من مسافرم گیر بدهد آیا این مالکیت هست؟ بله این حس مالکیت است الان توضیح می‌دهم که چرا حس مالکیت است در جواب سوال ندا اول بگویم که اگر کسی این حس مالکیت را نسبت به ما داشته باشد، ما متاسفانه نمی‌توانیم برای او کاری بکنیم. چون امروز متوجه شدیم افرادی که حس مالکیت دارند، نسبت به هر چیزی آنها انسان‌های ناتوان هستند و محتاج هستند و چون ناتوان هستند و این ناتوانی را در خود احساس می‌کنند، عین یک انسان لنگ می‌مانند یعنی دائما منتظر این هستند که دیگران به آنها کمک کنند چون این آدم لنگ است و نمیتواند راه برود می‌خواهد مالک دیگران باشد تا دیگران به آن کمک کنند تا بتواند آن راه برود این یک مثال شفاف بود. بنابراین در قبال او می‌توانیم دعا کنیم چون نمی‌توانیم این حس را از آنها بگیریم و تا وقتی دانایی آنها کامل شود و خودشان دانایی خودشان را افزایش ندهند متاسفانه کاری برای این مسئله نمی‌توانیم بکنیم فقط می‌توانیم برای آنها دعا کنیم.

سلام دوستان الهه هستم یک همسفر بچه‌ها ببینید حس مالکیت و حس محبت آقای امین میگویند: عدم قطعیت دارد قطع و معنی اش را می‌دانید؟ قطع یعنی چی ؟ می‌گویند دست یک نفر قطع شده است پایه یک نفر قطع شده است یا اینکه می‌گویند یک چیزی را قطعه قطعه کنی آن را جدا کن یعنی کاملا این دوتا رابطشون معکوس است یعنی همدیگر را قطع میکنند و هیچ نسبتی با همدیگر ندارند. یعنی اگر من نسبت به چیزی یا شخصی یاچیزی محبتم کامل باشد، دیگر احساس مالکیت نسبت به آن شخص یا چیز ندارم، حالا یعنی چی که من مالک یک چیزی باشم ببینید من اگر مادر یک انسان هم باشم مادر یک بچه هم باشم من آن بچه را فقط به دنیا آورده ام آیا من مالک او هستم نه چون مالکی یعنی خالق، یعنی کسی که خلق کرده است آیا من بچه را خلق کرده ام نه حتی پس تو مالکیت بچه خودت را هم نداری ؟ چرا اگر من بیایم یک دستگاه بسازم و آن دستگاه را خودم بسازم و ثبت اختراع ملی بدهم چون خودم ساخته ام خودم مالکش هستم تمام شد و رفت پس شما چیزی را نساخته پس مالک چیزی هم نیستید.

قضیه این است که چه زمانی من احساس مالکیت نسبت به چیزی می‌کنم ؟ زمانی که خودم آن چیز را ندارم یعنی ناتوانم مثلاً می‌گویم بعضی از افراد هستند که دوست دارند، دوستان قدرتمندی داشته باشند. حتماً این اتفاق برای شخص من افتاده خیلی هم افتاده است. در دوران دبیرستان خیلی این اتفاق برای من افتاده است. حتی در دوران راهنمایی من دوست داشتم با آدم‌هایی که قوی هستند از نظر شخصیتی چون از لحاظ درسی که من خودم شاگرد اول بودم از لحاظ درسی، کیانی که خیلی دنبال خودم می‌آمدند که با من دوست بشنوند ولی خود من دوست داشتم با آدمهایی که از نظر شخصیتی خیلی قوی هستند دوست باشم وقتی این اتفاق برای من افتاد که الان دارم به آن فکر می‌کنم دقیقاً این طوری شد که وقتی که من احساس مالکیت کردم یعنی فکر کردم یعنی این خلع من را می‌پوشاند دوست من چون از لحاظ اخلاقی خیلی ثبات داشت برای مثال می‌گویم مثلاً در کلاس ریاضی دبیرستان بودم روز اول من هم با کلی سختی در یکی از دبیرستانهای ناحیه دو ثبت نام کرده بودم چون ما محل زندگی مان در ناحیه چهار بود برای ناحیه دو آن موقع خیلی سر و دست می‌شکستند که بروند در بیست سال پیش در ناحیه دو ثبت نام کنند من از لحاظ اعتماد به نفس فوق العاده پایین بودم وقتی که این اتفاق افتاد و من اینجا ثبت نام شدم یک دوستی داشتم که از نظر شخصیتی آن موقع فکر می‌کردم خیلی قوی است. اولین روزی که رفتیم به دبیرستان سر کلاس ریاضی نشسته بودیم یک معلم بسیار بد اخلاق ریاضی هم داشتیم این دوست من بسیار شیطان بود و درسش هم بسیار خوب بود و بسیار باهوش بود این با دوستان دیگر من آخر کلاس نشسته بود و یک چیزی گفته بود و خلاصه خندیده بودند و معلم آنها را دید به او گفت شما با من هستید گفت بله بلند شو از کلاس من برو بیرون، چرا انقدر صحبت می‌کنی آن خیلی راحت بلند شد و از کلاس رفت بیرون و من به او می‌گفتم: آفرین. من اگر بودم الان می‌زدم زیر گریه و می‌گفتم ببخشید نکنید این کار را با من و همش فکر می‌کردم که آن چه انسان قوی هست، از این بابت که خیلی حس کردم شخصیتش بسیار قوی است. روی آن احساس مالکیت پیدا کردم یعنی سعی کردم با آن دوست صمیمی‌بشوم ولی احساس مالکیت هم می‌کردم یعنی دائم اگر جواب سلام من را دیر میداد با اوقهر میکردم، چرا چون آن محبت نبود و مالکیت بود چرا احساس مالکیت می‌کردم برای اینکه ناتوانایی که من داشتم رو بپوشاند یعنی من خودم از لحاظ شخصیتی کسی بودم که خیلی اعتماد به نفسم پایین بود ولی آن نقطه اعتماد به نفسش خیلی بالا بود و برای این که میخواستم نقطه ضعف من پوشانده شود با او دوست بودم، ولی دوستی واقعی هم نبود یک بار به من دیر زنگ زد، بعد از چهار سال دبیرستان که با هم بودیم بعد من به او گفتم فلانی من دیگر نمیخواهم با من تماس بگیری برای این که خیلی از دستت ناراحتم. آن هم دیگه مطلقاً با من تماس نگرفت. حالا چه نتیجه‌‌‌ای می‌خواهیم بگیریم؟ می‌خواهم نتیجه بگیرم که اگر من واقعا او را دوستش داشتم همان دوستی اش برای من کفایت میکرد اما این دوستی از سر مهر و محبت خالصانه نبود، دوستی بود که من می‌خواستم به واسطه آن دوستی ضعف خودم را بپوشانم وقتی این ضعف پوشیده می‌شد بقیه می‌فهمیدند که بقیه بفهمند با ایشان دوستم مجبور بودند همان احترامی‌که به او می‌گذارند را به من نیز بگذارند و من دنبال همان تایید و احترام بودم واعتماد به نفس من هم به شدت پایین بود، ولی از او اعتماد به نفسش بالا بود پس از او عیب من را می‌پوشاند، پس ببینید محبت وقتی میگویند عدم قطعیت دارد با مالکیت یعنی یک وقتی من یک چیزی را می‌خواهم و می‌خواهم به او برسم تا بتوانم نقطه ضعف من را بپوشاند مثل من یک انسان ضعیفی هستم می‌خواهم مسافرم خیلی قوی باشد. من آدمی‌هستم که حالم خوب نیست حالم خوش نیست، ولی می‌خواهم مسافرم حالش خیلی خوب باشد. خوب این‌ها معنیش چی میباشد؟ آیا این‌ها عشق داشتن به مسافر می‌باشد یا اینکه فقط می‌خواهم آن نقاط ضعف من پوشانده شود. این همان توقعی است که من دارم از دیگران و من توقع دارم که دیگران کمبودهای من را و نقاط ضعف من را بپوشانند. این شد مالکیت حالا چه اتفاقی می‌افتد؟ اگر من به همین منوال ادامه بدهم روز به روز آدم ضعیف تر میشوم و روز به روز توقع از آدم‌های اطرافم زیادتر می‌شود. انگار این حس مالکیت را بچه‌ها من می‌دانم چه شکلی است انگار یک بند یک طنابی یک چیز را بیندازی به گردن یکی و این طناب راهی بکشیم این فکر میکند چون تو رو دوست دارد، یعنی من فکر می‌کنم چون آن‌هاجر خانوم را دوست می‌داشتم این فقط در اختیار من است و من باید هر وقت به او احتیاج دارم با من تماس بگیرد. هر وقت می‌خواهم با او قرار بگذارم، با من قرار بگذارد یعنی یک بند انداخته بودم گردن این و آن را می‌کشاند به هر طرفی که خودم میخواستم و او داشت خفه می‌شد. بنابراین وقتی به او گفتم که دیگر با من تماس نگیر. دیگر اصلا به من زنگ نزد و من از آن روز به بعد فهمیدم که من چقدر دچار اشکال هستم، چقدر من ضعیف هستم که همیشه به خاطر نقاط ضعف خودم دارم دنبال او میگردم، وقتی به این ناتوانی پی بردم کم کم راه رشد من پیدا شد که آخرش به آمدن به کنگره ختم شد و آن زمان بود که من رسماً دیگر وارد کنگره شدم. مثلث شخصیت خودم را فهمیدم که چه ضلع‌های چه اشکالاتی دارد. ولی تا قبل از این گونه نبودم اگر من همین حس را نسبت به همسر خودم، بچه خودم و اطرافیان خودم بکنم انگار یک طناب انداختم دور گردن آنها و دائم دارم به هر طرف که خودم می‌خواهم میکشم و اصلاً کافی است که یکبار من به آن بگویم که من شما را دوست ندارم. او می‌گوید الحمدلله رب العالمین که تو من را دوست نداری پس این خیلی مهم است من کسی هستم که وقتی که احساس محبت می‌کنم و چیزی را به دست می‌آورم برای مثال من یک آدمی‌را خیلی عاشقانه دوست داشتم و بعد آمدم برای تولد آن فرد یک شعر بسیار خوبی درودم و برایش فرستادم و بعد فکر کردم که خوب این شعر را می‌بیند و خیلی ذوق می‌کند و به من فوری جواب می‌دهد، برای مثال می‌گوید خوب دستت درد نکند، من این شعر را فرستادم طرف انگار نه انگار. بعد من با خودم فکر کردم که من الان که جوابی از طرفم دریافت نکرده‌ام. از اینکه به صحبت‌های من گوش کردید خیلی خیلی ممنونم سکوت می‌کنیم و در سکوت خودمان از خداوند متعال میخواهیم که ما را از نفرت به طرف عشق هدایت بفرماید آمین..

لیست سی دی

سی دی لژیون.: اضافه وزن ۴

سی دی برداشت: فرمانروایان زمان

نوع مطلب :
برچسب‌ها :
لینک‌های مرتبط :

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 37
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 7
  • بازدید کننده امروز : 8
  • باردید دیروز : 9
  • بازدید کننده دیروز : 10
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 323
  • بازدید سال : 792
  • بازدید کلی : 71863
  • کدهای اختصاصی