به نام قدرت مطلق الله
جلسه مجازی همسفران عشقبا استادی کمک راهنمای محترم سرکار خانم الهه و دبیری همسفر خدیجه، با دستور جلسه موانع محبت ۲، راس ساعت مقرر آغاز به کار نمود.
سوالات سی دی لنگر کشتی :
۱. گذرگاه زندگی مانند........ است.
۲. باید بدانیم که قدری در آنچه به سر ما میآید خود ما در آن بی تاثیر نیست این یعنی چه؟
۳. در مسائل حیاتی به خداوند مسئولیت دادن یعنی سلب.....از.......
۴. آیا جنگ بدون کشته و خونریزی امکان دارد چرا؟
سوالات کتاب ۶۰ درجه:
۱.در تمثیل پرندهای که بر کشتی سوار است؛
پرنده و کشتی تمثیل از چیست؟
۲. سوارکار یعنی..... انسان و اسب یعنی..... انسان
۳ اعتیاد یعنی از کار افتادن...... هم در صور...... و هم در صور.......۶
۴. اعتیاد در لغت به چه معنی است؟
۵. اولین روز آغاز سفر آقای مهندس چه تاریخی است؟
وعدهی اول مصرف ایشان در چه ساعتی است؟
۶. بر پیشانی دفتر توسط چه کسی نوشته شده است؟
دوستان الهه هستم همسفر . عزیزان من سوال جوابها رامیدهم:
قسمت اول سوالات در سی دی لنگر کشتی آمده است. گذرگاه زندگی مانند مثلثی است سیاه. چون خیلی فراز و نشیب دارد سرازیریها و سربالاییهای زیادی را باید طی کنیم تا از آن خلاص شویم.
سوال دوم باید بدانیم که قدری در آنچه به سر ما میآید؟ خود ما در آن بی تاثیر نیستیم این یعنی چه؟ یعنی عین سخنان استاد آقای مهندس که هر چه بر سر ما میآید خود ما ایجاد کرده ایم با دستهای خودمان. با حسهای خودمان و با رفتارهای خودمان پس این جواب سوال است.
۳. در مسائل حیاتی که به خداوند مسئولیت داده، یعنی سلب از مسئولیت از خویشتن یعنی اگر ما چیزی را گفتیم و خدا بلایی سر ما آورد یک کار خوبی را خداوند فرقی نمیکند. هرچه را بگوییم خداوند انجام داده است. درست نیست چرا؟ چون که ما خودمان بر هر چیزی که هستیم و به دست میآوریم بر مبنای خواسته خودمان وتلاش خودمان است.
۴. آیا جنگ بدون کشته و خونریزی امکان دارد چرا؟ نه. مگر جنگ بدون کشته و خونریزی معنایی دارد؟ یعنی چی ؟ یعنی اگر من در زندگیام یک مشکل به وجود آمده یا هر مشکلی که هست. اگر قرار باشد تا آن مشکل حل شود باید با آن بجنگم. اگر قرار باشد با آن بجنگم با مشکل نه، با اطرافیان نه، با شوهر نه، جنگ بدون کشته و خونریزی نیست یعنی باید در به دریهای خودمان را بکشیم، یعنی بدبختیهای خودمان را بکشیم. یعنی سعی و تلاش بکنیم اینقدر روی خودمان کار بکنیم اذیت باید بشویم تا آن مشکل حل شود.
کتاب ۶۰درجه:
۱. در تمثیل پرندهای که بر کشتی سوار است؛ پرنده و کشتی تمثیل از چیست؟ پرنده یعنی خود انسان، کشتی یعنی جسم انسان .
سوارکار یعنی روح و نفس انسان سوار است، یعنی اسب یا آن جسم انسان. اعتیاد یعنی از کار افتادن سیستمهای شبه افیونی درون بدن .
۳. اعتیاد یعنی از کار افتادن سیستمهای شبه افیونی و سیستمهای درونی بدن هم در صور آشکار و هم در صور پنهان یعنی هم جسم دچار اختلال میشود
هم در صور پنهان حس و عقلمان دچار مشکل میشود.
۴. اعتیاد در لغت به چه معنی است؟ به معنی خو گرفتن است یا عادت کردن.
۵. روز اول سفر آقای مهندس هفتم بهمن ماه ۷۵ است. اولین وعده مصرفی ساعت پنج و نیم صبح است.
۶.بر پیشانی دفتر توسط چه کسی نوشته شده است؟ توسط آقای امین دژاکام نوشته شده است.
سلام دوستان الهه هستم یک همسفر. بچهها خیلی خیلی خوشحالم که در کنارتان هستم و خدا را شکر میکنم، باز هم یک بار دیگر در کنار هم هستیم. به مشارکت بچهها گوش میکنیم:
سلام دوستان خدیجه هستم همسفر: امیدوارم حال همگی خوب باشد. در سی دی موانع محبت ۲ من یاد گرفتم که محبت و مالکیت رابطه عکس دارند. وقتی مالکیت ۱۰۰ درصد باشد و بعد به صفر نزدیک میشود؛ اگر مالکیت کم شود، محبت زیاد میشود و ما مالک واقعی چیزی نیستیم. وقتی میتوانیم مالک چیزی باشیم که آن را خلق کرده باشیم، ساخته باشیم. وقتی نسبت به چیزی حس مالکیت داریم از داشتن و تصرف آن یعنی دنبال تایید و احترام هستیم. مثلاً با داشتن یک ماشین لوکس فکر میکنیم یک جور دیگر به ما احترام میگذارند، در صورتی که
اینها فقط وسیله هستند. دیگر این که ناتوانی باعث به وجود آوردن توقع در انسان میشود، یعنی هر جا که من نتوانستم به محبت برسم ریشه کار و عیب من در ناتوانی خودم است.
وقتی ناتوانی از بین برود توقع هم از بین میرود و بعد آن تایید و احترامیکه دنبال آن بودیم از بین میرود و با این کار مالکیت هم از بین میرود و در واقع محبت واقعی ظاهر میشود.
سلام دوستان منصوره هستم یک همسفر:خانم الهه عزیز عرض سلام و خدا قوت نسبت به شما و دوستان گلم دارم در سی دی موانع محبت ۲ آقای امین میفرمایند برای اینکه انسان بتواند محبت را احساس بکند باید آن محبت درجه خلوص داشته باشد، چون هر چقدر خالص تر باشد عمق بیشتری پیدا میکند. مثال آب را میزنند هرچقدر یک آب پالایش بیشتر داشته باشد گوارا تر و زلال تر است و راحت تر میتوانیم از آن استفاده کنیم و محبت هم به همه خاطر است محبت را میفرمایند که در محبت یک حالتی بیان کرده ایم که به صورت شتابان وقتی یک نفر را دوست داریم، وقتی به سمت آن میرویم، به صورت دوان دوان و شتابان میرویم یا اینکه از آن قهر میکنیم و فرار میکنیم که هر دوی اینها یک روی سکه هستند و روی دیگر سکه این است که ما احساس مالکیت نسبت به آن فرد پیدا میکنیم. آقای امین میفرمایند که مالکیت و محبت عدم قطعیت دارد، چون بعضی اوقات نگاه میکنیم یک فردی برای اینکه یک انسان را به دست بیاورد یا یک شی را به دست بیاورد، چند سال دارد زحمت میکشد کار میکند و احساس میکند بین آن محبت وجود دارد در صورتیکه محبت نیست. وقتی مالکیت به وجود میآید محبت از بین میرود وقتی آن را به دست آورد چند ثانیه اولش خوشایند و دلپذیر است. ولی بعد برای آن یکنواخت میشود محبت واقعی در آن دیده نشده و به خاطر مالکیت بوده که به سمتش رفته است و چیزی که پشت مالکیت وجود دارد آن ارزش و منزلت را به دست بیاورد، دنبال مالکیت است .
سلام دوستان من مریم هستم یک همسفر:عرض سلام و خسته نباشید خدمت خانم الهه عزیزم. در سی دی موانع محبت ۲ آقای امین در مورد عدم قطعیت بین محبت و مالکیت خود به چیزهای دیگر وابسته است و بعد ازمالکیت و تایید به لایه توقع میرسیم و توقع از ناتوانی به وجود میآید و به معنی ناتوانی انسان است. وقتی من یک کاری را بلد نیستم و نمیتوانم آن را انجام بدهم و یک دوستی دارم که میتواند این کار را انجام بدهد آنجا توقع شکل میگیرد. آقای امین توضیح دادند که وقتی من سال سوم و چهارم دانشگاه بوده ام موقعی که دانشجوهای سال اول و دوم میآمدند و از من سوال میپرسیدند من خودم را گم و گور میکردم و از زیر جواب دادن به سوالات آنها طفره میرفتم و یکی اینکه نمیخواستم آبروی دم پیش آنها برود و آبرویم را حفظ کنم و یکی اینکه شخصیت من را جلوی آنها خورد نکند، ولی وقتی که پیش رفتم دانشم را بالاتر بردم و میتوانستم سوالات آنها را پاسخ بدهم.
موقعی که در درون انسان وجود داشته باشد اصلاً انسان محبت را نمیفهمد و وقتی که ما نتوانستیم به محبت برسیم و نتوانستیم محبت را درک کنیم این ریشه در ناتوانی ما وجود دارد.
سلام دوستان فاطمه هستم یکم همسفر: دستور جلسه امروز در مورد موانع محبت است که آقای امین فرمودند که ما احساس مالکیت و محبت را اشتباه میکنیم، یعنی اینکه ما وقتی میتوانیم بگوییم به کسی احساس محبت داریم که برای رسیدن به آن صبر کنیم، تلاش و زحمت بکشیم و وقتی که آن را به دست آوردیم مثل قبل همانقدر برای نگه داشتن آن زحمت بکشیم، همانقدر آن شی، آن کس یا هر چیزی را داشته باشیم. اگر از روی محبت باشد این محبتمان را نشان میدهیم محبت تداوم دارد و بعد از اینکه به دستش آوردیم از بین میرود اما گفتند مالکیت نقطه مقابل آن است یعنی ما وقتی که تلاش میکنیم زحمت میکشیم صبر میکنیم، برای به دست آوردنش. ولی وقتی به دستش آوردیم دیگر همه چیز تمام میشود. دیگر انگار که این شخص این شئی مال ما شده است و دیگر حل است چون دیگر برای نگه داشتن آن زحمت نمیکشیم و اگر وسیلهای باشد از آن استفاده نمیکنیم، فقط میخواستیم آن را داشته باشیم و زیر نظر من باشد و این مالکیت و احترام را پشت خودش پوشش میدهد و این حس مالکیت ما بعضی اوقات برای این است احترام و تایید دیگران را جلب کنیم و این مالکیت هم اینطوری نیست و پشت آن یک نیروی پتانسیل خیلی قوی است مثل یک مثلث است، به عنوان مثلث عشق و در عشق هم میگوییم عشق مثلثی است که جاذبه حس و سایه است. مالکیت هم یک جاذبه در آن وجود دارد و بعضی اوقات این جاذبه میآید و ذهن و عقل ما را فریب میدهد و ما را به طرف کارهای ضد ارزشی سوق میدهد. مثلاً پیش ما جاذبه دارد آن جاذبه ما را فریب میدهد.
خانم الهه کمک راهنمای محترم گفتند:
الان وضعیتی شده است که همه در خانههایشان نشسته اند.حالا این نشسته بودن دو چیز را نشان میدهد. یا یک نفر که نشسته است و هیچ کاری نمیکند، یا یک نفر واقعا دارد تلاش میکند مثلا من در این یک ماه ونوزده روزی که تعطیل بودم یعنی یک ثانیه آرامش نداشته ام. اصلا تحت هیچ شرایطی و تحت فشار بوده ام ولیکن از روز اول اگر به خودم میگفتم من که این همه دارم کار میکنم این همه دارم به خلق خدمت میکنم حداقل ۳الی۴هزار نفر آدم را دارم پوشش میدهم، بنابراین مهم نیست دیگر الان سی دی نوشتن. مطمئن باشید الان حالم خراب میبود و در عین حال خدا را شکر میکنم که سی دیها را مرتب مینویسم وگوش میکنم به سی دیها و با تمام خستگیهایم چیزی از هیچ کدام از کارهایم کم نمیگذارم. مخصوصا لژیون و کلاسهایی که دارم و به تک تک وظایفم دارم رسیدگی میکنم ولی این را دقت کنید که اگر کسی بیاید وحرکت بکند به رشد میرسد و به آرامش میرسد، اگر من الهه الان این آرامش را دارم فقط وفقط بخاطر این است که دارم سی دی مینویسم و به سی دیهایم گوش میکنم و هم عمل میکنم. ولیکن اگر سکون کردم وساکن شدم وحرکت انجام ندادم. حالم خراب تر از قبل میشود یعنی آنچه که دیروز بودم، اگر امروز حرکتی نکردم حالم خرابتر میشود. این دقیقا یکی از پیامهای آقای مهندس است. در یکی از پیامهایشان میگویند پیام برای آنهای که تازه به راه آمده اند یا در این راهی که قدم گذاشته اند. حرکت میکنید تا به حال خوش برسید یا میایستید و حرکت نمیکنید سی دی نمینویسید و به حرف راهنمایان گوش نمیدهید. وقتی سی دی ننوشتید و به حرف راهنمایان گوش ندادید و عمل نکردید باید مطمئن باشید که حال امروزمان بدتر از دیروزتان است. یعنی اگر یکی به من پیام بدهد و بگوید حالم خراب است فکر میکنید من چه جوابی به آن میدهم .میگویم نوش جانت که حالت خراب است. اصلا باید حال خراب ترین آدم دنیا باید تو باشی برای چی؟ برای اینکه کسی که حالش خراب است و هیچ حرکتی نمیکند و درگذشته خودش سیر میکند و اطرافیان را همیشه مقصر حال خرابش میداند و هیچ قدمیبرنمیدارد و به نعمتی که خداوند برای شور اختیارش قرار داده است. خداوند بعد از چهل سال که در سیاهی سوختهای بعد از ۲۰ سال ۳۰سال ۴۰سال که در بدبختی بودهای کنگره را به تو نشان داده است، یعنی راه را جلوی پایت گذاشته است.حالا اگر تو داری در همان سیاهیها سیر میکنی، حرکتی نمیکنی، گوش به فرمان نیستی. خوب بیشتر در ظلمت فرو میروی. برای آنکه آنکس که راه دارد و بیراهه میرود بگذار تا بیفتد و ببیند سزای خویش اصلا بگذار بیفتد و برود در ته چاه تا سزای خودش راببیند. کسی که راه دارد آن کسی که چراغ در دستش دارد، ولی هنوز در تاریکی راه میرود. آن کسی که جلوی راهش را روشن کرده اند، ولی هنوز دارد در تاریکی راه میرود باید بیفتد بر روی زمین، یعنی باید حالش خیلی خرابتر از الانش باشد، باید بیفتد در چاه نه در زمین باید بیفتد در چاه و ببیند سزای خویش. الان با صحبتی که مرزبانی محترم کرده اند ما موظف هستیم اسامیبچههایی که سی دی نمینویسند، چون من خودم باید گزارشم را به سیستم هر روز رد کنم. گزارش امتحان گرفتم را برای خانم زهرا روحانی رد کنم، دونه به دونه این کارها را هفته به هفته دارم انجام میدهم. گزارش حضور وغیابم را به مرزبانی میدهم. این است که من دائم دارم به ما فوق خودم جواب میدهم چطور رهجویی که اینجا هست برای من سی دی نمیفرستد و چطور نمینویسد. اینها را قطعا یک فکری یعنی زنگ زدند و به من گفته اند مرزبانی محترم که گزارش کار بچهها را ما باید برایشان ارسال کنیم و وای به حال آن کسی که الان را قدر نداند و سی دی ننویسد و کارهایش را انجام ندهد و عمل نکند. هم حالش خرابتر میشود و هم این مکان را از او میگیرند، یعنی اگر تو یک ساعت میآیی و داخل لژیون مینشینی و حالت خوب میشود و میری همین را هم از تو میگیرند و همین راهم دیگر نداری. این خیلی بد است. بچهها خیلی مواظب باید باشید.
سلام دوستان فاطمه هستم یکم همسفر:امیدوارم حال خانم الهه و همه دوستان خوبم خوب باشد، دستور جلسه امروز در مورد سی دی موانع محبت است آقای امین در مورد محبت صحبت میکند و موانعی که در محبت و مالکیت وجود دارد و عدم قطعیت وجود دارد، یعنی چی؟ یعنی یک رابطه بین دوست داشتن و مالکیت وجود دارد. مالکیت یعنی من دوست دارم یک چیزی را به تصرف خودم در بیاورم و اینکه بین محبت و مالکیت یک نقطه مشترک وجود دارد. این که در نیروی مالکیت یک نیروی خیلی عظیمیوجود دارد به نام پتانسیل که خیلی قوی است که آن جاذبه است و در مثلث عشق هم جاذبه حس و سایه را داریم که اینجا جاذبه بین هر دو مشترک است و احتمالش است خیلی جاها من خودم اشتباه بگیرم که من اینجا علاقه دارم یا مالکیت من است و در اینجا آقای امین فرمایند: پشت مالکیت خیلی چیزها وجود دارد پشت مالکیت تایید و احترام است. اینکه من نیاز به تایید و احترام دارم از جانب دیگران و اینکه میخواهم هر چیزی را به تصرف خودم در بیاورم و اینکه پشت تایید و احترام یک توقع است، یعنی اینکه من از دیگران توقع دارم که یک کاری را برای من انجام دهند، حالا این توقع من برای چیست؟ برای این که من توان انجام آن کار را ندارم. حالا اگر من بخواهم همه اینها در من از بین برود من باید ناتوانی و اشکال خودم را پیدا کنم و بتوانم آن را برطرف کنم تا توانمند شوم در انجام کارم و بعدا پلهپله توقع و تایید و احترام از بین برود و مالکیت از بین برود تا من به توانم به محبت برسم و زمانی که به محبت رسیدم مالکیت در من تمام میشود و این که آقای امین گفتند که باید تزکیه و پالایش کنیم، برای آن که من بتوانم به محبت برسم. پس باید سه فاکتور را در خود از بین ببرم ۳ حس را باید در خودم از بین ببرم باید آن را کمرنگ کنم آن خشم ترس و ناامیدی است و زمانی که من توانستم اینها را در خودم آرامآرام کمرنگ کنم، پاداش من آنجا آن میشود که من همه انسانها را دوست دارم و همه انسانها من را دوست دارند و من به ثروت میرسم و بالاترین ثروت چیست؟ آن است که من از خوشحالی دیگران خوشحال هستم و آنجا میشود که هیچ کس دیگر با من جنگی ندارد و خود من هم به محبت واقعی میرسم ممنونم از وقت مشارکت.
سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر: عرض ادب و احترام دارم خدمت خانم الهه عزیزم و تمامیبچههای لژیون عزیزم . در سی دی موانع محبت ۲ آقای امینی فرمایند: انسان هر چه درجه خلوصش به سمت بالاتر برود، بهتر میتواند محبت کند. مثل چشمهها که هر کدام در عمق بیشتر از زمین وجود داشته باشند، معمولاً پالایش بهتری شدهاند و زلال ترند .در ادامه آقای مهندس در مورد عشق و محبت صحبت میکنند که خیلی وقتها اگر ما یک چیزی را خیلی دوست داشته باشیم به دست بیاوریم این برمیگردد به آن حس مالکیت و دوست داشتن. آن چیز دیگر از روی محبت نیست بلکه از لایههای پشتی است که در آن حس مالکیت وجود دارد. در حس مالکیت لایهای که پشتش وجود دارد جاذبه است، جاذبه یعنی چه جاذبه انرژی خود را از آن تایید و احترامیمیگیرد که من از احترام دیگران میگیرم. آقای امین در ادامه میفرمایند: یعنی تایید و احترام هم که بازش میکنند برمیگردد به لایه توقع و توقع هم که بازش میکنند میرسند به لایه ناتوانی انسان یعنی ریشه تمام مشکلاتی که انسان دارد و حسهای بدی که دارد از آن ناتوانی خودش است و سعی میکند با این لایههایی که آمده است، رویش روی آنها را بپوشاند. به طوری که دیگران متوجه نشوند این در این زمینه ناتوان است .
سلام دوستان آرزو هستم یک همسفر:در سی دی موانع محبت من این را برداشت کردم که مالکیت همراه خود یک نیروی پتانسیل خیلی قوی دارد و یک انرژی نهفته که باعث جاذبه میشود حال این جاذبه میتواند علاقه به دختری پسری شی یا وسیله یا انسانی باشد، جاذبه میتواند ذهن من را فریب دهد و این باعث تراکم انرژی در ذهنم میشود و تراکم انرژی یک وقایعی را به وجود میآورد و نتیجه آن این میشود که من برای هر چیزی که ارزش واقعی ندارد به خواهم هزینه کنم. مثلاً اگر چیزی ۱۰۰ تومان ارزش دارد منمیخواهم ۵۰۰ تومن خرج کنم تا آن چیز را به دست بیاورم و اگر این تراکم انرژی وجود نداشته باشد شما حاضر نیستیدکه پول اضافی خرج کنید پس اگر حس مالکیت وجود نداشته باشد تراکم انرژی هم وجود ندارد.
سلام دوستان زهرا هستم یک همسفر:خدا قوت به خانم الهه عزیزم و تمام دوستان لژیون آقای امین. در این سی دی میفرمایند: برای اینکه انسان محبت را حس کند محبت درجه خلوص دارد و هرچه خالص تر باشد عمق بیشتری پیدا میکند. اینجا مثال آب را زده اند که هر چه آب پالایش تر بشود، زلال تر و پاک تر میشود و آب چشمهها انقدر زلال است که وقتی به یک چشمه نگاه میکنیم، سنگ ریزههای داخل چشمه را میتوانیم ببینیم و به شماریم ولی داخل آبهای دیگر به این صورت نیست محبت هم به همین طریق است و این پالایش شدنها هم به همین راحتی صورت نمیگیرد. آقای امین میفرمایند: در روابط هم میتواند به همین گونه باشد، خیلی وقتها میشود که ازدواجهایی میشود و ازدواج میکند طرف آنجا مرحله کار تمام میشود و هیچ ادامهای وجود ندارد بعد از این اتفاق خوشحال هستند که این کار تمام شده است و میگویند نمونههای زیادی وجود دارد و میگویند وقتی ما یک چیز را به دست آوردیم و میبینیم که نمیتوانیم با آن کاری را انجام دهیم هیچ حس دیگری به آن وجود ندارد. اینجا متوجه میشویم که همه اینها اشتباه بوده و قضیه مالکیت بوده است و ما فقط فکر میکردیم که دوست داشتن بوده است و به دنبال آن رفتیم و حتی جاهایی هم بوده است که ما یک چیزهایی را به دست آورده ایم و خیلی خوب بوده و آن تمام نشده است و ما روابطمان وجود داشته و بهتر از قبل شده است و اینجا میگویند یک داستان جدید است و یک دنیای دیگر بر روی آن باز شده است .
سلام دوستان ناهید هستم همسفر:مالکیت با محبت عدم قطعیت دارد. یعنی وقتی ما نسبت به یک چیزی ابراز علاقه میکنیم این علاقه ما ترکیب بین دوست داشتن و محبت و مالکیت است، یعنی اگر ما نسبت به چیزی مالکیت داشته باشیم، وقتی به آن چیز میرسیم، دیگر همه چیز برای ما تمام میشود و مرحله بعدی دیگر وجود ندارد، ولی برعکس وقتی نسبت به یک چیز محبت داشته باشیم، وقتی که به آن میرسیم، تازه برای ما مراحل جدیدی باز میشود و دنیای جدیدی رو به روی ما قرار میگیرد و این عدم قطعیت بین مالکیت و محبت را نشان میدهد و وقتی مالکیت به یک جایی صددرصد نزدیک بشود محبت به آن صفر میرسد و برعکس اگر محبت در آن بی نهایت به شوند در آنجا مالکیت به صفر میرسد. مالکیت خودش وابسته به چیزی است و آن نیاز به تایید و احترامیاست که در دل خودش دارد، یعنی وقتی ما میخواهیم به یک چیزی برسیم و یا مالک یک چیزی بشویم میخواهیم برای خود احترام و تایید بخریم و پشت این مالکیت انرژی و پتانسیل وجود دارد که یک جاذبه قوی را به وجود میآورد. این حس جاذبه در مالکیت با حس جاذبه در مثلث عشق با همدیگر مشترک است. گاهی اوقات میتواند ما را دچار اشتباه کند، پس مالکیت یکسری از تراکم انرژی را در ما به وجود میآورد که این تراکم انرژی باعث میشود که در ما یک سری از مشکلات به وجود بیاید و این مشکلات این است که ما برای برخی از چیزها بهای سنگینی را میپردازیم و پشت این مالکیت یک لایه دیگر وجود دارد که آن لایه توقع نام دارد. وقتی ما از یک نفر میخواهیم که یک کاری را برای ما انجام دهد و آن فرد آن کار را انجام نمیدهد و ما در قبال آن ناراحت میشویم یا الان ناراحتی خود را بروز میدهیم یا از دستش عصبانی و ناراحت میشویم و به آن بد و بیراه میگوییم یا این که بروز نمیدهیم و اینها باعث میشود که حسهای بدی در ما شکل بگیرد، این توقعی که در ما وجود دارد ناشی از ناتوانی ما است. اگر ما بتوانیم آن ناتوانی که در وجود ما وجود دارد بشناسیم و آن را رفع کنیم، آن وقت محبت در ما خودش را به ما نشان میدهد و هر باعث میشود که مشکلاتم کم کم رو به بهبود برود. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید از شما متشکرم.
سلام دوستان الهه هستم یک همسفر:در سی دی موانع محبت دو آقای امین میفرمایند: وقتی انسان ناتوانیهای خودش را پیدا میکند، یکی یکی ناتوانیهای خودش را برطرف میکند و تبدیل به انسانی میشود که شکست ناپذیر است. شاید این ناتوانیها سالهای سال طول بکشد تا این ناتوانیها از بین برود، ولی ارزش آن را دارد، ناتوانیها باعث ایجاد توقع میشود آخرین نقطه که من در خود دیدم هر جا نتوانستم به محبت برسم ریشه کار در ناتوانیم بود وقتی ناتوانی که به مثال کامپیوتر یا زبان بود به توانایی تبدیل کردم و نیرویم را متمرکز کردم توقع از بین رفت وقتی توقع از بین رفت دیگر نیاز به تایید و احترام نیز با آن از بین رفت مالکیت نیز از بین رفت وقتی مالکیت از بین رفت محبت ظاهر شد.
سلام دوستان سمیه هستم یک همسفر:خدا را شکر میکنم بار دیگر در بین شما دوستان با محبت هستم در مورد سی دی موانع محبت ۲ آقای امین میفرمایند: ما خیلی وقتها این دو را با هم اشتباه میکنیم و بعضی اوقات ما یک سری چیزها را از سر عشق دوست داریم که وقتی به آن میرسیم آن عشق، آن شی، آن وسیله با به دست آوردنش حس خیلی خوبی پیدا میکنیم این میتواند معنای دوست داشتن و محبت باشد، ولی بعضی اوقات ما میخواهیم فقط یک سری چیزها را به دست بیاوریم و وقتی هم به دست میآوریم هیچ تغییری در حال و هوای ما ایجاد نمیشود و آن حس مالکیت بوده است و ما فقط میخواستیم که او را داشته باشیم و ما چون قدرت خلق چیزی را نداریم، پس نمیتوانیم مالک چیزی باشیم . گاهی ما به چیزی حس مالکیت داریم که میخواهیم با داشتن آن برای خود تایید و احترام بخریم. اینجاست که آقای امین میگویند: این موانع محبت یکی همین تایید و احترام بعد توقع را اگر از بین ببریم میتوانیم محبت واقعی را در وجودمان پیدا کنیم توقع را میگویند وقتی کسی در انجام کاری ناتوان میشود یعنی یک کاری را توقع انجام کار را ندارد و آن را در دیگران میبیند که میتوانند انجام دهند، توقع پیدا میکند که دیگران برای من باید این کار را انجام دهند، اگر این موانع از بین برود محبت واقعی پیدا میشود. ما میتوانیم همه انسانها را همه حیوانات به همه این چیزها را بدون قید و شرط دوست داشته باشیم .
سلام دوستان ندا هستم یک همسفر:در مورد سی دی موانع محبت ۲ آقای امین میفرمایند: وقتی ما کسی را دوست داریم، یا قهر کنیم یا حس سومیهم وجود دارد و مالکیت هست. طرف دوست دارد فقط به دست بیاورد. وقتی هم وسیله را به دست آورد، وقتی به تایید و احترام برسد یک لایه جلوتر از آن یعنی توقع به وجود میآید. یعنی توقع از آنجا به وجود میآید ناتواناییها را در درون خودش دارو و توقع میکند که دیگران برایش حل بکنند، یعنی ناتوانیهای آن را جبران بکنند. افراد این کار نمیکند، باعث ناراحتی و خشم و نفرت نسبت به این طرف میشود. برای ما اگر در این افراد وجود میآید باعث توقع میشود. حالتی که برای ما به وجود آمده به خاطر پدر مادر خواهر برادر یا عواقب بیرون هستش و اجازه نمیدهد، که متوجه بشویم این مشکل از درون خودمان بوده، حتی فردی که مصرف کننده است و دچار اعتیاد میشود به خاطر مجهولات زیادی که وجود دارد نمیگذارد متوجه شود که مشکل از خودش بوده است وقتی حسهای منفی به وجود میآید اگر طرف بتوانند از خشم ترس و ناامیدی عبور بکند و ذره ذره بتواند آنها را کنار بگذارد میتواند از این مرحله بگذارد ولی خیلی سخت است که بتواند این مراحل را پشت سر بگذارد ولی وقتی که این مراحل را پشت سر بگذارد به معنای واقعی این افراد را دوست دارد و میتواند از دوست داشتن آنها لذت ببرد.
سلام دوستان محدثه هستم یک همسفر:جناب آقای امین در سی دیگه موانع محبت ۲ میفرمایند: تفاوت بین مالکیت و محبت را تعریف میکنند که مالکیت و محبت به عدم تطابق دارد زمانی که انسان مالک چیزی است حس تایید و احترام را نیز همراه خود دارد و این سی دی برای من خیلی کاربردی بود چون من هر چیزی که داشتم نسبت به آن احساس مالکیت میکردم از دست دادن آن چیز، فرد یا شی خیلی من را ناراحت میکرد. امیدوارم بتوانم روی این حسم کار کنم و این حس را عملی کنم.
سلام دوستان فرزانه هستم یک همسفر:با سلام و خسته نباشید من از سی دی موانع محبت ۲چیزی که برداشت کردم مالکیت رابطه عکس هم را دارند ما وقتی نسبت به چیزی حس مالکیت داریم از داشتن و تصرف آن به دنبال احترام و تایید هستیم ناتوانی در انسان موجب ایجاد توقع میشود هر جا که من نتوانم به محبت برسم ریشه آن را در خود میبینم وقتی ناتوانی از بین برود توقع از بین میرود به دنبال آن تایید و احترام نیز از بین میرود و مالکیت از بین میرود و محبت واقعی به وجود میآید پس اگر من از توقع بگذرم من میتوانم از خودخواهی بگذرم به دنبال تایید نباشم به احترام واقعی نزدیک بشوم و این همان تصفیه و پالایش است .
سلام دوستان اکرم هستم یک همسفر:در این سی دی آقای امین از موانع محبت گفتند هر چه آب خالص تر باشد گواراتر است. اگر نگاه کنیم به چشمها و به عمق چشمها حتی سنگ ریزهها را در آن میتوانید ببینید، ولی آبهای دیگر اینگونه نیستند. محبت به همین طریق در انسانها پالایش پیدا میکند و اینکه پالایش شدن به همین راحتی امکان پذیر نیست و در یک قسمت از سی دی در مورد مالکیت گفتهاند و اینکه مالکیت خودش به چیز دیگری وابسته است، نیاز به تایید و احترام دارد و در دل خودش جا دارد ما برای خودمان تایید احترام باید بخریم تایید و احترام پشت مالکیت را پوشش میدهد. برای اینکه میخواهیم یک ماشین را داشته باشیم. برای اینکه پشت ماشین بنشینیم و مردم به ما بگویند به به چه ماشینی و ما را به گونهای دیگر ببینند.
سوالات بچهها:
خانم الهه جان حس مالکیت مربوط به انسان هم میشود؟ یعنی اینکه من همسفر اگر در سفر اول زور بزنم یا عجله کنم یا مرتب به مسافرم گیر بدهم که درست سفر کنم مشکلی که خودم داشتم در سفر اول دوست داشتم که مسافرم رها بشود. این همان از حس مالکیت من نسبت به مسافرم میآید.
در مورد حس مالکیت و توقع داشتن حالا اگر برعکس بود یعنی کس فرد دیگری نسبت به ما داشته باشد، حالا به غیر از مسافر یعنی اینکه همیشه حس مالکیت نسبت به ما داشته باشد و بخواهد فکر کند که مالک ما است تا اینکه فکر کند که خواهر یا برادر مادر است و دقیقاً نیاز به تایید و احترام هم داشته باشد. آن موقع ما باید چگونه رفتار کنیم در قبال این عمل؟
سلام دوستان الهه هستم یک همسفر.
در مورد سوال اول که میپرسد که میگوید اگر من مسافرم گیر بدهد آیا این مالکیت هست؟ بله این حس مالکیت است الان توضیح میدهم که چرا حس مالکیت است در جواب سوال ندا اول بگویم که اگر کسی این حس مالکیت را نسبت به ما داشته باشد، ما متاسفانه نمیتوانیم برای او کاری بکنیم. چون امروز متوجه شدیم افرادی که حس مالکیت دارند، نسبت به هر چیزی آنها انسانهای ناتوان هستند و محتاج هستند و چون ناتوان هستند و این ناتوانی را در خود احساس میکنند، عین یک انسان لنگ میمانند یعنی دائما منتظر این هستند که دیگران به آنها کمک کنند چون این آدم لنگ است و نمیتواند راه برود میخواهد مالک دیگران باشد تا دیگران به آن کمک کنند تا بتواند آن راه برود این یک مثال شفاف بود. بنابراین در قبال او میتوانیم دعا کنیم چون نمیتوانیم این حس را از آنها بگیریم و تا وقتی دانایی آنها کامل شود و خودشان دانایی خودشان را افزایش ندهند متاسفانه کاری برای این مسئله نمیتوانیم بکنیم فقط میتوانیم برای آنها دعا کنیم.
سلام دوستان الهه هستم یک همسفر بچهها ببینید حس مالکیت و حس محبت آقای امین میگویند: عدم قطعیت دارد قطع و معنی اش را میدانید؟ قطع یعنی چی ؟ میگویند دست یک نفر قطع شده است پایه یک نفر قطع شده است یا اینکه میگویند یک چیزی را قطعه قطعه کنی آن را جدا کن یعنی کاملا این دوتا رابطشون معکوس است یعنی همدیگر را قطع میکنند و هیچ نسبتی با همدیگر ندارند. یعنی اگر من نسبت به چیزی یا شخصی یاچیزی محبتم کامل باشد، دیگر احساس مالکیت نسبت به آن شخص یا چیز ندارم، حالا یعنی چی که من مالک یک چیزی باشم ببینید من اگر مادر یک انسان هم باشم مادر یک بچه هم باشم من آن بچه را فقط به دنیا آورده ام آیا من مالک او هستم نه چون مالکی یعنی خالق، یعنی کسی که خلق کرده است آیا من بچه را خلق کرده ام نه حتی پس تو مالکیت بچه خودت را هم نداری ؟ چرا اگر من بیایم یک دستگاه بسازم و آن دستگاه را خودم بسازم و ثبت اختراع ملی بدهم چون خودم ساخته ام خودم مالکش هستم تمام شد و رفت پس شما چیزی را نساخته پس مالک چیزی هم نیستید.
قضیه این است که چه زمانی من احساس مالکیت نسبت به چیزی میکنم ؟ زمانی که خودم آن چیز را ندارم یعنی ناتوانم مثلاً میگویم بعضی از افراد هستند که دوست دارند، دوستان قدرتمندی داشته باشند. حتماً این اتفاق برای شخص من افتاده خیلی هم افتاده است. در دوران دبیرستان خیلی این اتفاق برای من افتاده است. حتی در دوران راهنمایی من دوست داشتم با آدمهایی که قوی هستند از نظر شخصیتی چون از لحاظ درسی که من خودم شاگرد اول بودم از لحاظ درسی، کیانی که خیلی دنبال خودم میآمدند که با من دوست بشنوند ولی خود من دوست داشتم با آدمهایی که از نظر شخصیتی خیلی قوی هستند دوست باشم وقتی این اتفاق برای من افتاد که الان دارم به آن فکر میکنم دقیقاً این طوری شد که وقتی که من احساس مالکیت کردم یعنی فکر کردم یعنی این خلع من را میپوشاند دوست من چون از لحاظ اخلاقی خیلی ثبات داشت برای مثال میگویم مثلاً در کلاس ریاضی دبیرستان بودم روز اول من هم با کلی سختی در یکی از دبیرستانهای ناحیه دو ثبت نام کرده بودم چون ما محل زندگی مان در ناحیه چهار بود برای ناحیه دو آن موقع خیلی سر و دست میشکستند که بروند در بیست سال پیش در ناحیه دو ثبت نام کنند من از لحاظ اعتماد به نفس فوق العاده پایین بودم وقتی که این اتفاق افتاد و من اینجا ثبت نام شدم یک دوستی داشتم که از نظر شخصیتی آن موقع فکر میکردم خیلی قوی است. اولین روزی که رفتیم به دبیرستان سر کلاس ریاضی نشسته بودیم یک معلم بسیار بد اخلاق ریاضی هم داشتیم این دوست من بسیار شیطان بود و درسش هم بسیار خوب بود و بسیار باهوش بود این با دوستان دیگر من آخر کلاس نشسته بود و یک چیزی گفته بود و خلاصه خندیده بودند و معلم آنها را دید به او گفت شما با من هستید گفت بله بلند شو از کلاس من برو بیرون، چرا انقدر صحبت میکنی آن خیلی راحت بلند شد و از کلاس رفت بیرون و من به او میگفتم: آفرین. من اگر بودم الان میزدم زیر گریه و میگفتم ببخشید نکنید این کار را با من و همش فکر میکردم که آن چه انسان قوی هست، از این بابت که خیلی حس کردم شخصیتش بسیار قوی است. روی آن احساس مالکیت پیدا کردم یعنی سعی کردم با آن دوست صمیمیبشوم ولی احساس مالکیت هم میکردم یعنی دائم اگر جواب سلام من را دیر میداد با اوقهر میکردم، چرا چون آن محبت نبود و مالکیت بود چرا احساس مالکیت میکردم برای اینکه ناتوانایی که من داشتم رو بپوشاند یعنی من خودم از لحاظ شخصیتی کسی بودم که خیلی اعتماد به نفسم پایین بود ولی آن نقطه اعتماد به نفسش خیلی بالا بود و برای این که میخواستم نقطه ضعف من پوشانده شود با او دوست بودم، ولی دوستی واقعی هم نبود یک بار به من دیر زنگ زد، بعد از چهار سال دبیرستان که با هم بودیم بعد من به او گفتم فلانی من دیگر نمیخواهم با من تماس بگیری برای این که خیلی از دستت ناراحتم. آن هم دیگه مطلقاً با من تماس نگرفت. حالا چه نتیجهای میخواهیم بگیریم؟ میخواهم نتیجه بگیرم که اگر من واقعا او را دوستش داشتم همان دوستی اش برای من کفایت میکرد اما این دوستی از سر مهر و محبت خالصانه نبود، دوستی بود که من میخواستم به واسطه آن دوستی ضعف خودم را بپوشانم وقتی این ضعف پوشیده میشد بقیه میفهمیدند که بقیه بفهمند با ایشان دوستم مجبور بودند همان احترامیکه به او میگذارند را به من نیز بگذارند و من دنبال همان تایید و احترام بودم واعتماد به نفس من هم به شدت پایین بود، ولی از او اعتماد به نفسش بالا بود پس از او عیب من را میپوشاند، پس ببینید محبت وقتی میگویند عدم قطعیت دارد با مالکیت یعنی یک وقتی من یک چیزی را میخواهم و میخواهم به او برسم تا بتوانم نقطه ضعف من را بپوشاند مثل من یک انسان ضعیفی هستم میخواهم مسافرم خیلی قوی باشد. من آدمیهستم که حالم خوب نیست حالم خوش نیست، ولی میخواهم مسافرم حالش خیلی خوب باشد. خوب اینها معنیش چی میباشد؟ آیا اینها عشق داشتن به مسافر میباشد یا اینکه فقط میخواهم آن نقاط ضعف من پوشانده شود. این همان توقعی است که من دارم از دیگران و من توقع دارم که دیگران کمبودهای من را و نقاط ضعف من را بپوشانند. این شد مالکیت حالا چه اتفاقی میافتد؟ اگر من به همین منوال ادامه بدهم روز به روز آدم ضعیف تر میشوم و روز به روز توقع از آدمهای اطرافم زیادتر میشود. انگار این حس مالکیت را بچهها من میدانم چه شکلی است انگار یک بند یک طنابی یک چیز را بیندازی به گردن یکی و این طناب راهی بکشیم این فکر میکند چون تو رو دوست دارد، یعنی من فکر میکنم چون آنهاجر خانوم را دوست میداشتم این فقط در اختیار من است و من باید هر وقت به او احتیاج دارم با من تماس بگیرد. هر وقت میخواهم با او قرار بگذارم، با من قرار بگذارد یعنی یک بند انداخته بودم گردن این و آن را میکشاند به هر طرفی که خودم میخواستم و او داشت خفه میشد. بنابراین وقتی به او گفتم که دیگر با من تماس نگیر. دیگر اصلا به من زنگ نزد و من از آن روز به بعد فهمیدم که من چقدر دچار اشکال هستم، چقدر من ضعیف هستم که همیشه به خاطر نقاط ضعف خودم دارم دنبال او میگردم، وقتی به این ناتوانی پی بردم کم کم راه رشد من پیدا شد که آخرش به آمدن به کنگره ختم شد و آن زمان بود که من رسماً دیگر وارد کنگره شدم. مثلث شخصیت خودم را فهمیدم که چه ضلعهای چه اشکالاتی دارد. ولی تا قبل از این گونه نبودم اگر من همین حس را نسبت به همسر خودم، بچه خودم و اطرافیان خودم بکنم انگار یک طناب انداختم دور گردن آنها و دائم دارم به هر طرف که خودم میخواهم میکشم و اصلاً کافی است که یکبار من به آن بگویم که من شما را دوست ندارم. او میگوید الحمدلله رب العالمین که تو من را دوست نداری پس این خیلی مهم است من کسی هستم که وقتی که احساس محبت میکنم و چیزی را به دست میآورم برای مثال من یک آدمیرا خیلی عاشقانه دوست داشتم و بعد آمدم برای تولد آن فرد یک شعر بسیار خوبی درودم و برایش فرستادم و بعد فکر کردم که خوب این شعر را میبیند و خیلی ذوق میکند و به من فوری جواب میدهد، برای مثال میگوید خوب دستت درد نکند، من این شعر را فرستادم طرف انگار نه انگار. بعد من با خودم فکر کردم که من الان که جوابی از طرفم دریافت نکردهام. از اینکه به صحبتهای من گوش کردید خیلی خیلی ممنونم سکوت میکنیم و در سکوت خودمان از خداوند متعال میخواهیم که ما را از نفرت به طرف عشق هدایت بفرماید آمین..
لیست سی دی
سی دی لژیون.: اضافه وزن ۴
سی دی برداشت: فرمانروایان زمان
نوع مطلب :
برچسبها :
لینکهای مرتبط :